الف) ریشه های تاریخی عوامل پنجگانه
بر اساس مروری دقیق بر نظرات جان[۱۲۹] و همکاران او(۱۹۸۸)، تلاش منظم برای سازماندهی مفهوم شخصیت کمی بعد از پیشنهاد مک دوگال شروع شده است، گرچه این تلاشها به طور یقین با کارهای دو روانشناس آلمانی به نام های کلیج[۱۳۰](۱۹۳۲) و بوم گارتن[۱۳۱](۱۹۳۷) شروع می شود.
کتل بررسی های مورد نظر خود را بر اساس تحلیل عوامل از سال۱۹۴۳ شروع نمود. او تحلیل عوامل خود را بر اساس ارزیابی دانشجویان از یکدیگر و سپس این بررسیها به وسیله پرسشنامه و تستهای عینی توسعه داد و بدینوسیله توانست هزاران اصطلاح در زبان انگلیسی را که تفاوتهای فردی را توضیح میدهند، سازماندهی نماید. تحقیقات کتل به سیستمی در تحلیل عوامل منجر شد که به نام سیستم ۱۶عاملی مشهور است. مطالعات کتل بر اساس درجه بندی خصوصیات، به وسیله مطالعات دقیق و ماهرانه فیسکه[۱۳۲](۱۹۴۹) به منظور تکرار کارهای کتل شروع شد. او با به کارگیری ۲۱ مقیاس دو قطبی کتل نتوانست به بیشتر از پنج عامل ترکیبی دست یابد. به لحاظ وجود ابهام در معنای این عوامل، فیسکه تفسیری ارائه داد که از دیدگاهای معاصرش خیلی متفاوت نبود. کار فیسکه گرچه در مجلات به طور مکرر انتشار یافت و توسط محققین شخصیت نیز خوانده شد، اما تاثیر کمتری در توسعه سیستمهای سهگانه که به طور معمول در کتابهای شخصیت پیدا می شد، گذاشت(به عنوان مثال: مدی[۱۳۳]، ۱۹۸۹) این سه سیستم عبارت بودند از سیستم آیزنگ (۱۹۷۰)، گلیفورد (۱۹۷۵) و کتل. در اواخر سال ۱۹۵۰ نیروی هوایی آمریکا تلاش نمود که کارکرد مؤثر کارکنان خود را پیش بینی کند و این امر به عهده تیوپس[۱۳۴] (۱۹۵۷) و کریستال[۱۳۵] (۱۹۶۱) بود. این محققان تحلیل عوامل خود را بر اساس ۳۰ مقیاس دو قطبی کتل که در مطالعه قبلی خود نیز آن را به کار برده بودند، گزارش کردند. آن ها نیز همانند فیسکه که قبلاً گفته شده نتوانستند پیچیدگی نظریه کتل را در بررسی خود بپذیرند اما برخلاف فیسکه وجود پنج عامل را در بررسی شرح حالها تأیید کردند. تیویس و کریستال کار قبلی کتل و همبستههای فیسکه را دوباره مورد تحلیل قرار دادند و تمام آن ها را در پنج عامل قابل قبول به نام های شادخویی[۱۳۶]، موافقت[۱۳۷]، قابلیت اطمینان[۱۳۸]، پایداری هیجانی[۱۳۹] و فرهنگ[۱۴۰] یافتند. متاسفانه مطالعه تیوپس و کریستال در یک گزارش صنعتی ناشناخته نیروی هوایی منتشر شد و در واقع برای تمام محقین شخصیت ناشناخته ماند و این زمانی بود که انتشارات کتل و آیزنگ بر ادبیات ساخت شخصیت، مدلهای پیشرفته اتخاذ شده از روشهای تحلیل عوامل، غلبه داشتند. بورگاتا[۱۴۱](۱۹۶۴)، با اطلاع از گزارش تیویس و کریستال، به منظور انعکاس پنج عامل به دست آمده این محققان مجموعه ای از توصیفگر رفتار را برای ارزیابی دانشجویان از یکدیگر طراحی کرد. در هر پنج شیوه گردآوری داده ها بورگاتا پنج عامل ثابت را پیدا کرد: جرأتمندی[۱۴۲]، توانایی دوست داشتن[۱۴۳]، عاطفی[۱۴۴]، هوش[۱۴۵] و مسئولیت پذیری[۱۴۶] . اسمت[۱۴۷] (۱۹۶۷) با بهره گرفتن از مجموعه مقیاسهای دوقطبی کتل، بر اساس ارزیابی دانشجویان از یکدیگر، فقط برای پنج عامل شواهد پیدا کرد(دیگمن، ۱۹۹۰).
نورمن[۱۴۸] (۱۹۶۷)بررسی های بیشتر خود را در سطوح مختلف انتزاعی زیرین پنج عامل با توجه به یک حد متوسط ادامه داد و در واقع به یک مدل سه لایه انتزاعی از داده های شخصیت دست یافت. از آن زمان، از طرف تمام نظریهپردازان صفات، علیرغم انتقادهای آن ها فرض می شود که صفات ارزیابی شده، شخصیت وابسته به رفتارند. سطح اساسی صفات شخصیت، سطحی است که از پاسخهای خاص به موقعیتهای خاص تشکیل یابد، طوری که پاسخها به طور نمونه یک نسخه اصلی برای موقعیت فراهم سازند. به عنوان مثال جمله «من به ندرت درباره آینده فکر می کنم در بررسیها به عنوان عادت، اعمال تکراری، رفتار متراکم با میل و مزاج تلقی خواهد شد .کارایی مفید یکی از این صفات ساختاری فوراٌ توسط اسمیت(۱۹۶۷) و ویگینز[۱۴۹] و همکاران او (۱۹۶۸) به اثبات رسید آن ها با به کارگیری مشخصاتی که اغلب ساختارهای مربوط به مسئولیت پذیری یا با وجدان بودن را تصریح میکند به متغیرهای پیش بینی کننده ای دست یافتند که میتوانند پیشرفت تحصیلی دانشجویان زیر لیسانس را پیشبینی کنند.
در دهه گذشته علاقه فزاینده بدیعی نسبت به مدل پنج عاملی وجود داشته است. گلدبرگ(۱۹۸۱) در نتیجه حاصل از کار خود در یک تحلیل واژگانی متوجه قدرت مدل گردید و خاطرنشان کرد که هر مدلی برای سازمان دادن به تفاوتهای فردی دارای چیزی شبیه این پنج بعد اصلی خواهد بود. علاوه برا این وی پیشنهاد نمود که پنج بعد بزرگ درجهبندی شده میتواند چارچوبی برای خیلی از مباحث تئوریک درباره مفاهیم شخصیت باشد(دیگمن، ۱۹۹۰).
دیگمن و تاکوموتوچوک[۱۵۰] (۱۹۸۱) ۶ مطالعه را بر اساس درجه بندی آن ها مجدداٌ مورد تحلیل قرار دادند. آنان در این تحلیل قدرت پنج عاملی اصلی در درجه بندی را گزارش نمودند و نتیجه گیری کردند که این پنج عامل اولین بار توسط فیسکه و تیوپس و کریستال مشخص گردیده و ساخت تئوریکی مؤثری بدون توجه به اینکه آیا معلمان بچهها را درجه بندی میکنند، نمونه های کارمندان یکدیگر را درجهبندی میکنند، دانشجویان یکدیگر را درجه بندی میکنند یا نه، ارائه نمودند که نتایج این درجه بندیها کاملا یکسان بود.
هوگان[۱۵۱](۱۹۸۶)که مطالعات زیادی در مورد سازمان صفات بررسی کردهاست، پیشنهاد میکند که ۶ بعد اصلی احتمالاً تمام مشاهدات خاص را همچنان که برند[۱۵۲](۱۹۸۴)انجام داده است، شامل خواهد داشت. تفاوت اصلی بین ۶ عاملی و پنج عاملی احتمالاٌ مربوط به تقسیم بعد برونگرایی به دو قسمت مردم آمیزی[۱۵۳] و فعالیت[۱۵۴] است. در پرسشنامه شخصیتی هوگان برونگرایی به دو قسمت جاه طلبی[۱۵۵] به معنی شادخویی یا سلطهگری[۱۵۶] و مردم آمیزی تقسیم شده است(دیگمن، ۱۹۹۰).
اخیراً گلدبرگ فرم استانداری را برای آنچه که (پنج عامل بزرگ)نامیده، آماده نموده است؛ یک مجموعه متشکل از۵۰ مقیاس خود-درجه بندی با ده مقیاس برای هریک از پنج صفت عاملی. ارزیابیهای پایایی برای نمرات عوامل از طریق جمع بندی غیروزنی نمرات مقیاس بین ۸۴ % و ۸۹% پراکنده است(دیگمن و تاکوموتوجوک،۱۹۸۱).