تا زمان شاه عباس
۵-۱- به قدرت رسیدن شاه طهماسب اول
کپک سلطان استاجلو و دیو سلطان روملو دو امیر سالخورده و ریش سفید در دربار شاه اسماعیل به اتفاق میر قاضی قزوینی طهماسب میرزا را جانشین شاه اسماعیل کردند[۱۷۵].
همان طور که در قبل ذکر شد ذوالقدر ها تا زمان شاه عباس حاکمیت منطقه فارس را در دست داشتند. محمد و علی از نوادگان علاءالدوله ذوالقدر که پدرشان شاهرخ در دیار بکر به قتل رسیده بود نزد اسماعیل به سر میبردند. با انتخاب علی بیگ شهسوار اوغلی به سمت امیر ذوالقدر بسیاری از افراد ذوالقدر به خدمت اسماعیل در آمدند. در دوران طولانی شاه طهماسب صفوی بین سالهای ۹۳۰تا ۹۸۴ه.ق خاندان ذوالقدر حاکمیت بلا منازع خود را بر ایالت فارس حفظ کرده و طی این مدت هفت نفر از ایشان به ترتیب مرا سلطان، حمزه بیگ جامشلوی ذوالقدر، شجاع الدین غازی خان، ابراهیم بیگ توآچی باشی ملقب به ابراهیم خان، علی سلطان تاتی اغلو، محمد خان بیگ ذوالقدر و ولی سلطان قلخانچی ذوالقدر بر فارس حکومت راندند. در زمان شاه طهماسب ذوالقدرها جز مطیع ترین ایلات بودند و پر جمعیت ترین تیره ی این قبیله در حوالی فارس سکونت داشتند[۱۷۶]. با مرگ علی سلطان چیچکلو مقامش به برادر زاده اش مراد سلطان داده شد ولی بعد ازاین انتخاب صرف نظرگردیده والیگری شیراز به حمزه سلطان ذوالقدر واگذارگردید[۱۷۷].
در زمان طهماسب امرا بر حسب ایل و قبیله ای که بر آن منتسب بودند مشخص میگردید. ایلات ترکمن که مقدم بر دیگران بودند عبارت بودند از: شاملو، استاجلو، روملو، ذوالقدر، افشار ، قاجار ، تکلو و حسنلو[۱۷۸].
هنگامی که طهماسب اول، در ده سالگی به سلطنت رسید تحکم قدرت عناصر قزالباش در دولت صفوی آن جریان عمومی جدایی نهاد مذهبی از نهد سیاسی و تابع سازی عناصر ترک را بر تاجیک در امور دیوانی متوقف کرد و ما به مدت ده سال ۹۴۰- ۹۳۰ ه.ق شاهد سیادت و برتری عناصر قزلباش هستیم[۱۷۹] و این مسائل باعث جنگ های داخلی در کشور شد که صدمات زیادی به کشور وارد گردید. شاه طهماسب که درحدود ده سال این اوضاع را تحمل کرده بود تصمیم گرفت شخصا قدرت را در دست گیرد. در واقع با کشتن حسین خان شاملو استقلال خود را آغاز کرد[۱۸۰]. ما در این دوران شاهد قتل عام تکله لوها هستیم که با کل اویماقات شاملو و استاجلو وذوالقدر وافشار در مقام عناد و انتقاد در آمده بودند. شاه طماسب پس ازپشت سر گذراندن نخستین سالهای پا آشوب با دقت و بد گمانی مراقب میزان قدرت سران قزلباش و بطورکلی هر گونه قدرتی بود. او از آن پس کوشید با تقسیم قدرت یک مقام بین دو شخصیت حتی مقام وزارت و صدارت ریاست امور مذهبی که فاقد نیروی نظامی بود پایگاه قدرت خود را استوار گرداند و آن را ازهر گونه قدرتی در امان نگه دارد[۱۸۱].
به سبب خردسالی شاه طهماسب سپاه عاطل و شیرازه مملکت باطل گردید. چون این خبر به ماوراءالنهر رسید پادشاهان ترکستان برای تسخیر خراسان سپاه فراهم کردند. عبیدالله خان اوزبک بیشتر شهرهای خراسان را متصرف کرد و امرای قزلباش چندین نوبت با یکدیگر جنگ کردند. جسارت اکثر قزلباشان از جمله امرای استاجلو سرداران تکلو از حد گذشت. شاه طهماسب از این دو طایفه بسیاررنجیده شد[۱۸۲].
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۵-۲- مراد سلطان ذوالقدر
با مرگ علی سلطان چیچیکلو در سال۹۳۱ ه.ق. مقامش به برادر زاده اش مراد سلطان داده شد. بعدا از این انتخاب صرف نظر گردید والی گری شیراز به حمزه سلطان از اوبه ی جاسوسلو ذوالقدر واگذار گردید[۱۸۳] و مراد سلطان نتوانست بیشتر از چندین ماه حکمران فارس گردد.
۵-۳- حمزه بیگ ذوالقدر
مولف فارس نامه درباره حکمرانی حمزه بیگ چنین بیان میکند: «حمزه بیگ با فر اسکندری وارد گشته با انصافی تمام و عدالتی مالا کلام و سیاستی به اندازه مردم را شاد و خرابیها را آباد کرد و وزارت فارس را به میرزا قوام الدین حسین پسر میرزا شرف الدین محمد حسنی حسینی شیرازی وزیر سابق فارس ارزانی داشت[۱۸۴]». همچنین جنابندی در مورد حمزه بیگ می گوید: «علی سلطان والی شیراز به دارالبوار قرار گرفت و اقطاع وی به حمزه سلطان جامسلوی ذوالقدر تقویض یافت.»[۱۸۵] این حاکم که نامش در برخی از منابع خامسلو[۱۸۶] و در بعضی جامشلو[۱۸۷] آمد است به همراه شاه طهماسب در جنک علیه ازبکان شرکت داشته است. این جنگ که به نبرد جام معروف است، حمزه السلطان ذوالقدر حاکم شیراز به همراه گروهی از سرداران قزلباش بنا بر امر شاه در جناح چپ لشکر قرار گرفتند[۱۸۸] . جناح چپ سپاه ایران در برابر حمله های سنگین جناح راست ازبکان به فرماندهی عبید خان تاب نیاورد و تار و مار گردید. حمزه سلطان ذوالقدر فرمانده جناح فرار کرد و احمد سلطان حاکم کرمان تا کرمان رفت و از احوال خبر نداشت و محمد سلطان ذوالقدر تا ری آمد و چوهه سلطان که امیر الامرای لشکر بود تا ده فرسنگ گریخت[۱۸۹]. ولی سرانجام سپاه صفوی به پیروزی میرسند. حسینی فسایی میگوید: “درسال۹۳۱ه.ق حکومت و ایالت مملکت فارس به نواب شجاع الدین غازی خان ذوالقدر تواچی برادر خلیل خان شفقت گردید و حمزه سلطان ذوالقدر با سپاه فارس احضار شده وارد قزوین شد و به اردوی شاه پیوست[۱۹۰].”
۵-۴- غازی خان ذوالقدر
غازیبیگ ذوالقدر از امرای قزلباش طایفه ذوالقدر بود. وی از ماموران و جاسوسان شاه اسماعیل دوم در فارس بود و وظیفه داشت تا محمدمیرزا (بعدا شاه محمد خدابنده) را تحت کنترل و مراقبت داشته باشد. پس از قتل شاه اسماعیل دوم و خوشحالی شاه محمد خدابنده از این رخداد، وی توسط شاه محمد خدابنده بخشیده شد و منصب ایشیک آقاسی باشی گرفت ولی پس از چند روز به دستور مهدعلیا خیرالنساء بیگم (مادر شاه عباس یکم و زن شاه محمد خدابنده)، او را به قلعه استخر فرستادند و در آنجا کشتند[۱۹۱].
شاه طهماسب از قزوین به خراسان لشکر کشید و جماعتی پیش از سپاه به خراسان فرستاد جماعت اوزبک را وادار به عذر خواهی و تسلیم کند و چوهه سلطان و محمد خان ذوالقدر اوغلی را به دامغان فرستاد که زیش بهادر که از جانب عبیدالله خان اوزبک والی آن جا شده بود کشته و شهر را تصرف کنند[۱۹۲].
برخی منابع شمار سپاه را ۲۵۰هزار نفر نوشته اند که میمنه سپاه را جوهه سلطان تکلو و حسین خان شاملو و احمد سلطان استاجلو ترتیب داد و مسیر لشکر را به حمزه سلطان ذوالقدر سردارسپاه مملکت فارس و محمد خان ذوالقدر سپرد که مجمد خان ذوالقدر به مدد ایرانیان رسید و سپاه تورانیان را به عقب کشانید. طی چندین سال جنگ طوایف ذوالقدر کمکهای بزرگی به خاندان صفوی کردند و سر انجام در سال ۹۴۳ه.ق غازی خان ذوالقدر حاکم فارس با سپاه ذوالقدر از شیراز و به کمک شاهقلی خان افشار به خراسان لشکر کشیدند و دست تمام ازبکان را از حکومت کوتاه کردند[۱۹۳].
در دوره حکومت وی شاه طهماسب در سال۹۳۷ برای نخستین بار به ایالت فارس سر کشی می کند که این همراه با کشمکش و درگیری سران قزلباش بود. میرزا حسن حسینی فسایی در این مورد می نویسد از ییلاق گندمان فارس نهضت فرمود و میان امرای طوایف استجلو و تکه لو ذوالقدر وافشار وسایر قبایل مخالفت شده کار آنها به مجادله کشیده و جمعی مقتول و مجروح شدند و پادشاه دین پناه به مصلحت وقت عمل فرموده بعضی را مورد سخط داشته به سیاست رسانید وجماعتی را عنایت فرمود[۱۹۴]. با این اوصاف باز امرای ذوالقدر به حمایت های خود از ذوالقدر ادامه دادند و در موقع نیاز به یاری او بر می خواستند. نمونه بارز آن شرکت سپاهیان ذوالقدر به فرماندهی غازی خان در گرد همایی نیرو های شاه طهماسب در سال ۹۴۳ه.ق. در شهر ری بوده است. فسایی در این مورد می گوید: «پادشاه ستار سپاه در اوایل ماه ربیع الثانی همین سال ۹۴۳ه.ق نزول اجلال در ری فرمود. سپاه منصور را از اطراف بلاد خواسته حسب فرموده غازی خان ذوالقدر حاکم مملکت فارس باسپاه ذوالقدر از شیراز در نواحی مجتمع شده در سرمای زمستان در نواحی مروشاهیجان اردوی کیوان شکوه رسید[۱۹۵].» حادثه دیگری که شاه طهماسب توانست به کمک ذوالقدرها و شخص غازی خان ذوالقدر آن را به نفع خود تمام کند شورش حسن سلطان ریشهری است. بعد از غازی خان ذوالقدر ابراهیم خان ذوالقدر در سال ۹۴۷ ه.ق به حکومت ایالت فارس رسید که به دلیل اهمیت او در این دوره در ادامه به صورت مفصل مورد بررسی قرار خواهیم داد.
۵-۵- سرکوب حسن ریشهری
در اوایل سال ۹۴۷ه.ق حسن ریشهری که او و برادرش شاه علی بیگ و پدرش میرابواسحق به مرتبه بلند و منصب ارجمند ایالت نواحی دشتی و دشتستان رسیده بودند، مولف احسن التواریخ درباره آنها چنین بیان میکند:
« کفران نعمت کرده سر از چنبر اطاعت و فرمانبری پیچیده قلعه ریشهر را که در ساحل دریای فارس خندقی عمیق برگرد آن کنده آب دریا را در آن انداخته به ذخیره بسیار و اسباب جنگ مشحون ساخته رخت ادبار را به آن حصار کشیده و رعایای دشتی و دشتستان را به مصادرات بیحساب رنجه داشته جماعتی از اعراب را جمع آورده به استحکام قلعه و فراوانی غله مغرور گشته[۱۹۶]». با این شرایط موجود شاه طهماسب دستور داد که حکام فارس اهواز و کرمان به سوی انجا رفته وآنها را از این نیت بازدارند. حکام به محض شنیدن فرمان شاه طهماسب اقدام به تهیه اسباب یورش فراهم کردند. سپاه غازی خان ذوالقدر والی مملکت فارس و شاهرخ خان افشار از کهکیلویه و سایر امرای مامور با بیست هزار نفر سوار متوجه قلعه ریشهر و استیصال حسن سلطان شدند. پس از ورود قلعه را محاسره کردند که زمان محاصره به چندین ماه کشید و امرا دانستند که فتح و حسار قلعه به این آسانی انجام نمی شود[۱۹۷].
میر سید شریف شیرازی، بزرگ سادات تدبیری اندیشید و به رسم نصیحت و رسالت وارد قلعه شد. حسن سلطان سر از چنبر اطاعت پادشاه در آورد از قلعه درآمد و در خدمت غازی خان ذوالقدر و دیگر امرا درآمد و به شیراز رفتند بعد از چند روز توقف غازی خان و حسن سلطان روانه آذربایجان شدند. در نزدیکی تبریز غازی خان مریض شد و قبل از ورود به تبریز فوت کرد. شاه طهماسب سلطان حسن را به قتل رسانید[۱۹۸].
۵-۶- ابراهیم سلطان ذوالقدر
مردمان دشتستان از آزار او آسوده شدند ولی با مرگ غازی خان شاه طهماسب بسیار متاثر شد و درسال۹۴۷ه.ق ابراهیم سلطان فرزند کچل بیگ از اوبه حاجیلو به سمت والی شیراز تعیین گردید و به او لقب جلیل خانی داد[۱۹۹].
در همین سال شاه طهماسب از خواهر خود تاجلو بیگم رنجیده او را از حرمسرا بیرون کرد و مقرر شد که به شیراز روانه کنند. وی را به کجاوه شتر سوار کردند و به شیراز رسانیدند که اندکی بعد وفات یافت و در بقعه بی بی دختران واقع در محل میدان شاه شیراز مدفون کردند[۲۰۰].
در سال ۹۴۹ه.ق امیر علاءالدوله عباسی حاکم دزفول سر از کمند اطاعت کشید و بنای آزار همسایگان را گذاشت. شاه طهماسب، ابراهیم خان ذوالقدر والی شیراز را با سپاه فارس به سوی او روانه کرد. علاءالدوله عباسی به بغداد فرار کرد. ابراهیم خان، اعراب آن نواحی را گوش مالی حسابی داد[۲۰۱].
از وقایع دیگر در این سال وفات امیر غیاث الدین منصور بن مرحوم امیرصدرالدین محمد شیرازی بود و در بقعه متبرکه والد ماجدش در گنبد مدرسه منصوریه مدفون گشت که تاکنون مزار این پدر و پسر زیارتگاه مسلمانان شیراز است[۲۰۲].
۵-۷- شورش شاه سلیمان عثمانی و القاص میرزا
در سال۹۵۴ه.ق شاه سلیمان عثمانی به ایران هجوم آورد. امرای مملکت فارس مانند الله قلی سلطان حاکم داراب با پانصد نفرسوار، سلطان شاملو حاکم ایج و نیریز و فسا با پانصد نفر سوار، ابراهیم خان حاکم کازرون با سیصدنفرسوار، محمود خان والی بهبهان و کهکیلویه با هزاروپانصد نفر و جماعتی از امرا و دیگر شهرها که مجموع حدود به پنجاه هزار نفر میرسیدند در پنج فرسخی شهر تبریز توقف کردند و هر روز از کنار اردوی رومی جماعتی را کشته و اسیر میکردند[۲۰۳]. این عمل سرآمد قحط و غلای سپاه روم گردید. ابراهیم خان حاکم شیراز با سواران فارس در منزل اهر به اردوی اعلای شاهی پیوستند. شاه طهماسب با سپاه وارد ولایت روم شد[۲۰۴].
قیصر روم که این خبر راشنید، القاص میرزا، برادر شاه طهماسب که با هم اختلاف داشتند با شش هزار نفر سوار راهی دیار بکر به سمت عراق عجم روانه ساخت. القاص میرزا به همدان رسید[۲۰۵]. پس وارد شهر قم شد. عده ای برای تاخت و تاج روانه ری کرد. ری را غارت کرده روانه قم شدند. مدتی در آنجا ماندند[۲۰۶]. کاشان را تسخیر کردند که خبر رسید سپاه پادشاهی نزدیک است. روانه اصفهان شدند. بعد از ورود شهر را محاصره کردند که خبر رسید ابراهیم خان ذوالقدر و سپاه فارس به نزدیکی او رسیدند. القاص میرزا به عزم تسخیر شیراز از اصفهان گذشت و روانه انجا شد[۲۰۷]. قلعه ایزدخواست را تصرف کرد و مردم آنجا را قطل و عام کرد[۲۰۸] و بعد نزدیک سد امیر کرنال که رسید متوجه شد که پل را کشیده اند مجبور شد از صحرای بیضا و مرودشت گذشته و از روستای ابنو به روستای علی از توابع اردکان رود[۲۰۹]. به خیال تصرف قلعه سفید شولستان روانه گردید. وقتی به قلعه سفید رسید متوجه شد که جنید بیگ برادر ابراهیم خان ذوالقدر حاکم کازرون با خانه کوچ ذوالقدران در انجا هستند[۲۱۰]. القاص میرزا پنج رود در زیر قلعه توقف کرد که قایدان شولستان و ممسنی برای جنید بیگ پیغام دادند که باید جنگ کنند جنید بیگ در جواب گفت که امروز تامل کرده و فردا با جماعتی به زیر قلعه آمده و آنها راشکست میدهیم. قایدان کم صبری کردند و به انها هجوم اوردند. القاص میرزا و سپاهیان روم آنها راشکست سختی داده و آنها را قتل و عام کرد سپس راهی بهبهان شد. چون مردم بهبهان خبر قتل عام قایدان شولستان و ممسنی راشنیده بودند مردم آنجا شهر را خالی کردند و در ماهور کوهستان متفرق شدند[۲۱۱] و چون القاص میرزا وارد بهبهان شد و کسی را ندید تمام خانه و بازار را آتش زد. القاص میرزا با کمترین زحمت به دزفول رسید و پس از تسخیر آن به بغداد رفت[۲۱۲].
شاه طهماسب به کردستان رفتند و تعدادی از افراد خود را به نزد قیصر روم فرستاد و به او گفتند که القاص میرزا سر بر مخالفت گذاشته و باید از حکومت و ممالک محروسه دور نگه داشته شود. القاص میرزا که از این خبر آگاه شد از بغداد به سمت اردوی شاهی، سمت کردستان رفت و در قلعه مریوان که حاکم آن سرخاب بود[۲۱۳] پناه برد و به واسطه سرخاب و برادر شاه طهماسب بهرام میرزا او را نکشتند اما به قلعه قهقهه زندانی کردند که پس از شش ماه زندانی دو نفر از محافظین قلعه که القص میرزا پدر و برادر آنها را کشته بود، او را کشتند[۲۱۴].
شاه طهماسب در سال ۹۵۸ه.ق وزارت مملکت فارس به میرزا تاج الدین جعفر پسر میرزا قوام الدین حسین حسنی حسینی شارازی وزیر سابق فارس اعطا کرد[۲۱۵].
و در اتفاقات همین سال شاهد ورود پرتغالی ها به جزیره هرمز فارس هستیم که از شاه طهماسب برای تجارت و معامله با دولت ایران اجازه خواستند و شاه طهماسب موافقت کرد[۲۱۶].
در این دوران دولت پرتغال در اقیانوس هند و بحر عمان و خلیج فارس بی رقیب به شمار میرفت و به وسیله ی کشتی های جنگی خود بر کلیه ی مراکز بازرگانی این منطقه تسلط داشت و از تجارت خود سود سرشاری می برد. استرداد جزایر خلیج فارس و بنادر جنوبی ایران زمانی امکان پذیر بود که دولت ایران باخود به تهیه ی کشتی های جنگی و تاسیس نیروی دریایی اقدام کند و یا اینکه یکی از دول معظم آن در این امر یاری نماید و چون هیچ یک از این دو امر در دوران پادشاهی شاه طهماسب مقدور نبود پرتغالی ها توانستند متجاوز از یک قرن در متصرفات خود بدون منازع، فرمانروای مطلق باشد. در این مدت فقط گاهگاهی عثمانیها این آرامش را بهم میزدند. مناسبات ایران وپرتغال در دوران سلطنت شاه طهماسب اول به ظاهر دوستانه بوده است. در دوران سلطنت طولانی شاه طهماسب اول هیچگونه اقدامی از جانب دولت ایران برای استرداد جزایر هرمز وقشم و کوتاه کردن دست پرتغالی ها از خلیج فارس به عمل نیامد زیرا شاه طهماسب از یک طرف گرفتار حملات ازبکها و ازطرف دیگر درگیر با ترکان عثمانی بود و فرصت آنکه توجهی به جنوب کند نمی یافت[۲۱۷].
ابراهیم خان ذوالقدر مدتها در این سمت باقی ماند تا اینکه درسال۹۶۲ه.ق بی دلیل چشمهای میر شهریار جهرمی که از اعیان جهرم بود کور کرد[۲۱۸] و شاه طهماسب از این کار او بسیار ناراحت گشت، او را از مقام خود عزل کرد. به خاطر خدمات و کمک های که او و خاندان ذوالقدر به او کرده بودند او را نکشت و مورد عنایت شاهانه قرارش داد. او را والی استرآباد گرداند.[۲۱۹] دو سال بعد در سال ۹۶۵ه.ق در جنگ با ابای ترکمان و علی سلطان اوزبک به قتل رسید[۲۲۰].
۵-۸- نگاهی مختصر به برخی از حکام ذوالقدر
ترکمان اوخلو از ابراهیم برادری به اسم جنید بیگ و فرزندانی به نامهای زینل بیگ ویعقوب بیگ می شناسیم. دیگر از امرای ذوالقدر محمود بیگ از اوبه ی غورغا است که سمت مهر داری داشته است که در سال۹۳۹ه.ق به هنگام تیر اندازی به زمین افتاده و وفات یافته است. از میان ذوالقدر ها امیری به اسم یول الدی اقا از اوبه ی حاجلر دده، اسماعیل میرزا که طهماسب قبل از سفر عراقین با سمت ایلچی به استامبول فرستاده بود. اورکمز سلطان ذوالقدر درسال۹۳۷ه.ق به اتهام تبانی با الامه سلطان به قتل رسید قبا بیگ و محمد خان ذوالقدر اوغلی که در سفر عراقین به عثمانی پناهند گردید نام برده می شود. از دیگر امرای منسوب به این قبیله شاهقلی خلیفه از اوبه ی غورغالو بود. شاهقلی خلیفه جانشین محمود سلطان سال۹۳۹ه.ق در سمت مهر داری انجام وظیفه مینمود. او این مقام را تا سال مرگش ۹۶۵ه.ق که به هنگام جنگ با ابای ترکمان اتفاق افتاد حفظ کرد. ترجمه ی کتاب صفوه الصفا به ترکی نیز به وسیله ی این شخص صورت گرفته است. پس از عزل ابراهیم سلطان از حکومت فارس علی سلطان تات اوغلی به جانشینی او منصوب شد و علی سلطان روانه فارس شد[۲۲۱].
تبت آغا که با سمت ایلچی به استانبول رفته بود در سال ۹۶۴ه.ق به ایران بر گشت. در شورش القاص میرزا با دویست نفر از غازیان برای دفع شورش به سمت او روانه شد[۲۲۲].شادی بیگ در سال ۹۵۷ه.ق در جنگ با کردها به قتل رسید. یول قلی که ابتدا سمت ایشک آقاسی مرحومه شاهزاده سلطانم داشت و سپس از ارکان مهم دولت گردید ایالت دیلمان را تیول ایشان قرار دادند، در سال ۹۷۵ه.ق او را به قتل رسانیدند[۲۲۳] و حمزه بیگ سنجر اوغلی که در سال ۹۷۷ ه . ق در جنگ با ازبکان به قتل رسید نیز از ذوالقدر ها بودند.
اسکندر بیگ در کتاب عالم آرای عباسی ضمن اشاره به منطقه ی بیضا که در اختیار خاندان ذوالقدر به عنوان حکام فارس درآمد، اذعان میدارد که «در ۹۵۵ه.ق القاصمیرزا، برادر شورشی شاهطهماسب صفوی مدتی کوتاه در این ناحیه اقامت گزید، اما سپاهیان ابراهیمخان ذوالقدر او را عقب راندند[۲۲۴].»
۵-۹- علی سلطان ذوالقدر
همانطور که ذکر شد ابراهیم خان از حکومت عزل شد و علی سلطان به جای وی منصوب شد. جنابندی اشاره ای در مورد وی دارد: در یورت قشلاق شاهقلی سلطان استاجلو والی مشهد مقدس به عزم بساط فایز گردیده به حکومت چخور سعد[۲۲۵] سرفراز گردید. والکای وی به سلطان علی تاتی اوغلی ذوالقدر مرحمت فرمودند[۲۲۶]. شاه طهماسب در سال ۹۶۶ هجری به علی سلطان ذوالقدر والی مملکت فارس فرمان داد با سپاه ذوالقدر فارس از راه کرمان به سیستان رفته و در خدمت شاهزاده حسین میرزا حاکم سیستان نواحی قندهار را تسخیر کنند[۲۲۷] وعلی سلطان ذوالقدر فرمان شاه را اطاعت کرد و هنگامی که قلعه قند هار را محاصره کردند، گلوله تفنگی به علی سلطان اصابت کرد و از بین رفت[۲۲۸].
۵-۱۰- ولی سلطان ذوالقدر
ولی سلطان پسر ارشد او پای مردانگی را فشرد و قلعه قندهار را گشود و سپاه پدر را برداشته به مشهد بازگشت شاه طهماسب قندهار را به سلطان حسین واگذار کرد ولایت سیستان را به بدیع الزمان برادر کوچک سلطان حسین بخشید[۲۲۹].
کلانتری مملکت فارس در سال ۹۷۰ه.ق به میر شاه حیدر پسر نقاوه ی سادات میر اسماعیل حسنی حسینی شیرازی کلانتر سابق فارس برقرار گردید[۲۳۰].
دوران حکومت شاه ولی سلطان بر فارس به مدت هفت سال ادامه داشت. وی روابط بسیار خوب وصمیمانه ای با امرای لارستان داشته است و همچنین با امرای سایر مناطق و دولت مرکزی مکاتباتی را انجام داده است که نشانگر ارتباط گسترده والی فارس میباشد[۲۳۱]. شاه ولی سلطان تاتی اوغلو نیز مانند اسلاف خود علیرغم خدمات شایسته ای که به صفویان در سال ۹۷۳هجری به علت آنکه مواجب و مراسم سپاه مامور فارس را به قاعده نرسانیده بود[۲۳۲] از حکومت معزول و ولایت فارس را به محمد خان بیگ ذوالقدر ارزانی داشتند[۲۳۳].
در سال ۹۴۷ه.ق تیری به خواجه میرزا بیگ وزیر شاه ولی بیگ ذوالقدر حاکم فارس زدند و او کشته شد و مشخص شد که فرموده آقایان ذوالقدر هست که با حاکم شیراز نزاع دارند. پس خانه او را مهر زدند و اموالش را ظبط کردند. برادر او محمد مقیم را احضار به قزوین کردند که از ترس به عتبات عالیات فرار کرد[۲۳۴].
۵-۱۱- محمد خان ذوالقدر
شاه طهماسب، شاه ولی سلطان را از حکومت فارس عزل کرد و مبلغی وجه نقد به علت آنکه مواجب و مرسوم سپاه مامور فارس را به قاعده نرسانید بود از او گرفتند و به افراد سپاه رسانیدند و حکومت مملکت فارس را به محمد خان بیگ ذوالقدر واگذار کردند.[۲۳۵] وزارت مملکت فارس در سال ۹۷۵ه.ق به میرزا قوام الدین حسین ولد میرزا تاج الدین جعفر حسنی حسینی شیرازی وزیر سابق فارس رسید[۲۳۶].
نکته قابل توجه در مورد محمد بیگ ذوالقدر اشاره ای است که جنابدی دارد: «به خیانت وی و دیگر سران قزلباش در جنگی همراه با شاه طهماسب که معهذا اکثر اعیان چون حسین خان شاملو و غازی خان تکلو و محمد خان ذوالقدر و غیر هم بنابر یکدیگر و اضلال الامه و مواعید کاذبه ی وی که در آن وقت به استمالت نامه های مشتمل بر عواطف و احسان سلطان روم موفق به توقیع اعطای الکای آذربایجان نزد ایشان ارسال گردانیده بود در آن بی عاقبتان از آن جهت دل دگرگون داشته و در مقام نفاق طریق معادات می پیمودند[۲۳۷] ».
در ادامه جنابدی می افزاید: «در این اثنا محمد خان ذوالقدر و حسین خان ولد برون سلطان تکلو با هزار سوار بنابر مواعد کاذبه الامه و استمالت نامچه داری روم تاج از سر برداشته ادبار آسا از این دولت روز افزون تخلف نموده به دشمن پیوستند[۲۳۸] و محمد خان ذوالقدر اوغلی که تاج بریده ملازمت رومیه اختیار نموده بود شاید دلیل عزل او از فرمانروایی فارس همین موضوع باشد. به هر حال در سال ۹۷۸ه.ق تمامی ایالت فارس به ولی سلطان قلخانچی ذوالقدر عنایت گردید[۲۳۹]».
۵-۱۲- ولی سلطان ذوالقدر
همانگونه که ذکر شد ولی سلطان جانشین محمد خان گردید و در سال ۹۷۸ه.ق ایالت تمامت مملکت فارس به ولی سلطان قلخانچی ذوالقدر عنایت گردید[۲۴۰] و تا سال ۹۸۵ه.ق. یعنی یکسال پس از مرگ شاه طهماسب صفوی بر این مقام بود. آنچه در دوران حکومت او بر فارس قابل توجه است این که طی این دوران شاهزاده سلطان محمد میرزا سلطان فرزند شاه طهماسب صفوی و فرزندش سلطان حمزه میرزا در شیراز اقامت کرده و ولی سلطان ذوالقدر عملا للگی و اتبکی شاهزاده سلطان محمد میرزا وحمزه میرزا را باهم داشته است. دوره هفت ساله والی گری ولی سلطان ذوالقدر بدون هیچ حادثه ی مهمی در فارس پشت سر گذاشته شد و در واقع او آخرین امیر این ایالت در دوره ی طولانی حکومت شاه طهماسب صفوی محسوب می شد. با مرگ شاه طهماسب صفوی در سال ۹۸۴ه.ق. رقابت و کشمکش قدرت در مرکز بر سر جانشینی وارد مرحله ی جدید شد که تبعات وآثار آن به خاندان ذوالقدر و ایالت فارس نیز میرسد[۲۴۱].