از دیگر ابزارهای مدیریتی فرهنگی در جامعه میتوان به تدین و اجرای قانون در جامعه اشاره کرد. بیشک این امر از ضروریات تشکیل حکومت و سامان یافتن وضعیت داخلی کشور به منظور حفظ ارزشهای فرهنگی اسلام در جامعه مسلمین است. به عنوان مثال میتوان به منشور مدینه در ابتدای ورود پیامبر۶ به مدینه اشاره داشت. ایشان پس از عقد اُخوت میان مهاجران و انصار یا قبل از آن در صدد برآمد تا با انعقاد پیمانی در میان گروههای مختلف مردم مدینه، مسئولیت امنیت و محافظت از شهر را وظیفه همه شهروندان و ساکنان مدینه قرار دهد.[۸۰] «ابن هشام» متن این پیمان را چنین آورده است:
« بسم اللَّه الرحمن الرحیم، هذا کتاب من محمد النبیّ ۶، بین المؤمنین و المسلمین من قریش و یثرب، و من تبعهم، فلحق بهم، و جاهد معهم، إنهم أمه واحده من دون الناس…..»[۸۱]
۲-۱-۱-۳٫ اجرای حدود و مجازاتهای شرعی
(هُوَ الَّذی أَخْرَجَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ)[۸۲]
«اوست کسى که، از میان اهل کتاب کسانى را که کفر ورزیدند در نخستین اخراج [از مدینه] بیرون کرد. گمان نمىکردید که بیرون روند و خودشان گمان داشتند که دژهایشان در برابر خدا مانع آن ها خواهد بود، و [لى] خدا از آنجایى که تصوّر نمىکردند بر آنان درآمد و در دلهایشان بیم افکند، [به طورى که] خود به دست خود و دست مؤمنان خانههاى خود را خراب مىکردند. پس اى دیدهوران، عبرت گیرید.»
اصولاً در دین اسلام نخستین برخورد با دشمنان گفتگوی مسالمت آمیز و سپس (در صورت نپذیرفتن و ایجاد فتنه در بین مسلمانان) علاوه بر جنگ و نیروی نظامی و در نهایت تبعید به منظور قطع ارتباط آن ها با سزرمینهای اسلامی و جلوگیری از فتنه انگیزیهای آنان است.
ما در این قسمت به بحث تبعید به عنوان یکی از حدود و مجازات های شرعی اشاره میکنیم.
برای مثال میتوان به تبعید (بنی قینقاع) از مدینه به شام اشاره کرد که از موارد مهم در تاریخ اسلام به شمار میرود؛ که در تحولات جامعه اسلامی (به ویژه فتنههای پس از بعثت) نباید از پیامدهای آن غافل بود. مسئله قابل توجه در این روایت تاریخی، جدیّت و قاطعیت پیامبر اکرم ۶ است که در این مورد اجرا شد.
داستان از این قرار است که بعد از محاصره این قبیله یهودی، پیامبر ۶ با این گروه اتمام حجت کرده و بعد از مدتی به اسارت آنان ختم میشود که البته شخصی به نام (عبدالله اُبَی) اصرار بر آزادی اُسرای این قبیله داشت که پیامبر ۶ در خواست او را ابتدا با نثار لعنت بر آنان و در نهایت فرمان آزادی آنان را به شرط ترک مدینه قبول کردند.[۸۳] (عباده بن صامت کسی که در این جریان مصلحت جامعه را فدای تعلقات عاطفی و سیاسی کرد) وقتی خشم و قاطعیت پیامبر اکرم ۶ را در این مورد دید، پیوند خود با آن خشم زدگان را از یاد برد؛ چنان که گویا آنان را نمیشناخت. او بی هیچ مجامله و ملاحظه پیامبر ۶ را مخاطب ساخت و گفت: ای پیامبر خدا، من برآنم که پیوند خود با خدا، پیامبرش و مؤمنان پاس دارم و آشکارا از پیوند و پیمان این کافران بیزاری خویش را اعلام میکنم.
بر حسب روایتی از ولید- یکی از نوادگان عباده – شأن نزول آیههایی از سوره مائده را که در آن از ولایت یهود و نصاری به مؤمنان هشداری داده است و از هر گونه سازش- بر پایه محاسبههای سیاسی – انتقاد شده است، در این روایت تاریخی باید جستجو کرد.[۸۴]
۲-۱-۱-۴٫ نیروی نظامی
یکی از ابزارهای مدیریتی پیامبر۶ در عرصه فرهنگی استفاده از تمامی نیرو و توان نظامی مسلمانان در جهت پیشبرد اهداف فرهنگی- اسلامی و همچنین دفاع در برابر دشمنان به شمار میرود. این مقوله به دو جهت میتواند مورد توجه قرارگیرد: یکی اینکه، مشاهده توان نظامی نیروهای اسلامی موجب ارتقاء روحیه مسلمانان و افزایش توان مقاومتی آن ها در برابر دشمن و همچنین موجب نهادینه شدن فرهنگ مقاومت اسلامی در بین مسلمانان میشود و دیگری عاملی هشداردهنده و به عبارتی نیرویی بازدارنده در برابر دشمنان به حساب میآید و علاوه برآن موجب میشود تا با ارائه و به رخ کشیدن توان نظامی مسلمانان در برابر دشمن اهداف فرهنگی اسلام در سرزمینهای دیگر به پیش برود.
با این مقدمه در ذیل به برخی از نمونه های مدیریتی پیامبر۶ در این حوزه اشاره میشود:
ابن هشام میگوید: پیامبر ۶ تا پیش از بیعت عقبه، مأذون به جنگ و اقدامات دفاعی نبود و اجازه خونریزی به او داده نشده بود بلکه تنها مأمور به دعوت مردم و تحمل آزار و شکنجه از سوی آنان و گذشت و بردباری در برابر آن گروه نادان بود. قریش پیروان آن حضرت را مضمحل نمودند تا آنجا که عدّهای در اثر شکنجه از اسلام دست برداشتند و گروهی نیز تبعید شدند؛ بنابرین مسلمانان در یکی از حالتهای زیر قرار داشتند: یا به اجبار به ارتداد کشیده شدند و یا در شکنجه به سر میبردند و یا از وطن خویش آواره شدند، به کشور یا شهرهای دیگر پراکنده شدند، گروهی نیز به حبشه و افرادی نیز به مدینه و یا جاهای دیگر متواری شدند. هنگامی که قریش از پذیرش اسلام سر باز زدند و نعمت الهی را که به آنان روی آورده بود، کفران نموده، پیامبر ۶ اجازه داد با کسانی که به آنان ظلم نمودهاند و بر ضد آنان طغیان نمودهاند، جنگ نماید. اولین آیهای که درباره جواز جنگ با دشمنان نازل شده است، آیه (۳۹تا۴۱) سوره حج است، که میفرماید:
( أُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدیرٌ “الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ “الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَهُ الْأُمُورِ)[۸۵]
« به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت [جهاد] داده شده است، چرا که مورد ظلم قرار گرفتهاند، و البته خدا بر پیروزى آنان سخت تواناست”همان کسانى که بناحق از خانههایشان بیرون رانده شدند. [آن ها گناهى نداشتند] جز اینکه مىگفتند: «پروردگار ما خدا است» و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض دیگر دفع نمىکرد، صومعهها و کلیساها و کنیسهها و مساجدى که نام خدا در آن ها بسیار برده مىشود، سخت ویران مىشد، و قطعاً خدا به کسى که [دین] او را یارى مىکند، یارى مىدهد، چرا که خدا سخت نیرومند شکستناپذیر است”همان کسانى که چون در زمین به آنان توانایى دهیم، نماز برپا مىدارند و زکات مىدهند و به کارهاى پسندیده وامىدارند، و از کارهاى ناپسند باز مىدارند، و فرجام همه کارها از آنِ خدا است.»