قواعد طراحی در نظریه نمایش اجزاء
در واقع علاوه بر موادی (شرح و بسط ثانویه) که به انواع ارائه اولیه اضافه میشوند، روابط میان این انواع ارائه نیز میتواند یادگیری را که قصد داریم اتفاق بیفتد تحت تأثیر قرار دهد. الگوی طراحی نمایش اجزای مریل چهار قاعده را پیشنهاد میکند که بهکارگیری آن ها میتواند در بهبود روابط درونی میان انواع ارائه مؤثر باشد و به افزایش کیفیت آموزش منجر میشود. این اصول یا قواعد عبارتند از: قاعده تنوع[۵۶]، قاعده تفکیک[۵۷]، قاعده دشواری[۵۸]، قاعده همتا سازی[۵۹].
تنوع به این معنا است که مثالهایی که در پی مثالهای دیگر میآیند، باید از لحاظ صفتهای متغیرشان متفاوت (متنوع) باشند. بنابرین در ارائه مثالها باید تنوعی از مثالها را انتخاب کرد که منعکس کننده تمام ویژگیهای موضوع مورد آموزش باشد. سطح دشواری یعنی این که در ارائه مثالها و غیر مثالها، باید دقت کرد که هم مثالهای ساده و هم دشوار انتخاب شوند. همتا سازی یعنی ارائه مثالها با غیر مثالها. تفکیک نیز به معنای جدا کردن انواع ارائه اولیه از ثانویه است(فردانش، ۱۳۸۸). اکنون به توضیح هر یک از این قواعد به طور مفصل میپردازیم.
قاعده تفکیک: تحقیقات نشان داده است که مشخص و جدا کردن انواع ارائه اولیه از ارائه ثانویه، به یادگیری فراگیران کمک میکند. به عبارتی دیگر، باید موضوع اصلی آموزش که قصد آموزش آن را داریم از مطالبی که موضوع اصلی آموزش را شرح و بسط میدهند تفکیک باشند به گونهای که دانشآموز به راحتی این موضوع را در یابد؛ زیرا، شاید برای معلمی که با موضوع آموزش آشناست این تفکیک به راحتی انجام گیرد اما برای دانشآموزی که با موضوع آموزش آشنایی ندارد این ارائه درهم مطالب باعث سر در گمی یادگیرنده در جریان یادگیری می شود. در واقع، تفکیک انواع ارائه اولیه از انواع ارائه ثانویه به وسیله خطوط، رنگها یا اندازه های مختلف چاپ و غیره یادگیری را ساده میکند (فردانش، ۱۳۸۸).
قاعده همتا سازی: همتا سازی، یعنی ارائه مثالها همراه با غیر مثالها. مثال نمونهای از یک شی ء، رویداد، مفهوم؛ و قانون و غیر مثال نمونهای از یک شیء، رویداد، مفهوم، قانون یا روش کار است که از نظر ظاهری بسیار به موضوع آموزش نزدیک است و اغلب با آن اشتباه میشود؛ ولی در واقع نمونه یا مثال آن موضوع نیست، زیرا حداقل یکی از خصوصیات ویژه آن موضوع را ندارد. باید فراگیر را به منظور افزایش قدرت تشخیص و ترغیب انتقال یادگیری به حیطههای که در آموزش پیشبینینشده است، با مثالها و غیر مثالها- که هر یک فاقد یکی از خصوصیات ویژه هستند – آشنا ساخت. این اصل در آموزش همتا سازی نامیده میشود. به این ترتیب فراگیر قادر خواهد بود تا صفات مشخصه را از سایر صفات تمیز دهد. غیر مثال برای هر یک از انواع محتوا شکل خاصی دارد. غیر مثالها مفاهیمی هستند که از نظر خصوصیات غیر مشخصه کاملاً شبیه مثالها هستند و فقط در یکی از خصوصیات ویژه با مثالها تفاوت دارند. غیر مثال در مورد روش کارها، روشهای خطا و نادرستی هستند که روش کار ممکن است از آن طریق اجرا شود. البته باید توجه شود که غیر مثالها در مورد روش کارها باید وقتی صورت گیرد که روش کار کاملاً از سوی فراگیر آموخته شده باشد. همچنین غیر مثالها در مورد قوانین، توجیهات و توصیفاتی هستند که از آن ها به عنوان کاربرد غلط یک قانون استفاده میشود (فردانش، ۱۳۸۸).
تنوع: محیط یادگیری زمانی میتواند یادگیرنده را در درک بهتر موضوع یادگیری یاری کند که فرصتهای متنوعی در اختیار وی قرار گیرد. برای مثال جهان واقعی هنگامی که افراد روش کار خاصی را مورد استفاده قرار میدهند از تجهیزات مختلف و مواد گوناگون استفاده میکنند. از این رو یادگیرنده باید بتواند موقعیتها یا نمونه های مختلفی را تجربه کند(رائو، ۲۰۰۵ به نقل از نوروزی و رضوی، ۱۳۹۰). بنابرین با توجه به این قاعده باید در آموزش مثالها در حد امکان متنوع باشند، به عبارت دیگر، باید سعی شود نمونهای از تمام مثالها ارائه گردد. هر مفهوم علاوه بر ویژگیهای خاص خود دارای ویژگیهای است که در هر مثال متفاوت است و ارتباطی با خصوصیات اصلی مفهوم ندارد(فردانش، ۱۳۸۸). بنابرین در ارائه مثالها باید این تعدّد و گوناگونی را در نظر داشت و در آموزش با ارائه مثالهای متنوع قوه تشخیص فراگیران را ارتقاء داد.
سطح دشواری: در ارائه مثالها و غیر مثالها باید دقت شود که مثالها و غیر مثالهای ساده و پیچیده هر دو انتخاب شوند. مثالهای مشکل آنهایی هستند که تشخیص آن ها برای مبتدیان بسیار مشکل است و در مقابل مثالهای آسان آنهایی هستند که تقریباً تمام یادگیرندگان آن ها را تشخیص میدهند. طیفی از مثالهای ساده و مشکل میتواند تضمینکننده یادگیری و انتقال یادگیری به نحو مطلوب باشد (فردانش، ۱۳۸۸). بنابرین، هم در ارائه مثال و هم زمانی که یادگیرنده به تمرین میپردازد، نمونه ها یا تمرینهای مورد استفاده را باید به گونهای مرتب کرد که ابتدا نمونه ها و تمرینهای سادهتر ارائه شود و به تدریج بر دشواری آن ها افزوده شود. این کار سبب میشود یادگیرنده آموزش را بهتر دنبال کند. برای مثال هنگامی که یک اصل یا قانون به یادگیرندگان آموزش داده میشود بهتر است ابتدا شرایطی را برای یادگیرنده فراهم آید که بتواند به راحتی از اصل مورد نظر در حل مسئله استفاده نماید و به تدریج میتوان مسائل پیچیدهتری را ارائه کرد که به نحوی بهکارگیری آن اصل کمی دشوار تر به نظر آید(رائو، ۲۰۰۵ به نقل از نوروزی و رضوی،۱۳۹۰).
مراحل طراحی آموزشی بر اساس الگوی مریل
بر اساس نظریه نمایش اجزاء، برای طراحی آموزشی میتوان گامهای زیر را دنبال کرد (نوروزی و رضوی، ۱۳۹۰):