عابدی و عریضی (۱۳۸۶) در پژوهش خود به بررسی رابطه بین انگیزش پیشرفت تحصیلی دانشآموزان دوره متوسطه شهر اصفهان با ویژگیهای خانوادگی آنان میپردازند. هدف آنان از انجام تحقیق، تبیین رابطه و سهم نسبی هر یک از متغیرهای خانوادگی در تبیین انگیزش پیشرفت تحصیلی است. به همین منظور ۱۸۰ نفر آزمودنی به طور تصادفی از جامعه دانشآموزان دوره متوسطه آموزش و پرورش شهر اصفهان انتخاب و مورد مطالعه قرار گرفتند. نتایج به دست آمده حاکی از آن است که از بین عوامل خانوادگی مرتبط با انگیزش پیشرفت تحصیل، انتظار والدین از موفقیت فرزندان ۲۸%، شیوه فرزندپروری مقتدرانه ۲۶/۰ و ساخت خانواده (مدرنهای طبیعی در خانواده) ۱۶/۰ تبیینکننده انگیزش پیشرفت تحصیلی هستند.
باقرپناه (۱۳۸۴) در بررسی رابطه بین شیوه های فرزندپروری با انگیزه پیشرفت تحصیلی و افسردگی دانشآموزان مقطع متوسطه شهرستان اسلامآباد در سال (۸۳-۸۴) به تعیین رابطه شیوه های فرزندپروری با انگیزه پیشرفت پرداخته است. محقق برای این کار از روش نمونهگیری به صورت تصادفی منظم استفاده کردهاست. روش پژوهش، روش زمینهیابی و غیره آموزشی است که در داخل این روش از روش همبستگی استفاده می کند. برای جمع آوری داده از سه ابزار استفاده نمود. آزمون وینتر بانتون برای شیوه های فرزندپروری، آزمون هرفس برای انگیزه پیشرفت. آزمون بک برای افسردگی و معدل برای پیشرفت تحصیلی به کار رفت. طرح پژوهش در این تحقیق چهار متغیر به نام شیوه فرزندپروری انگیزه پیشرفت تحصیلی و افسردگی مورد مطالعه قرار گرفت. و برای تجزیه و تحلیل آماری آن از روش ضرایب همبستگی پیرسون چندمتغیره و تفکیکی استفاده شد.نتایج تحقیق نشان داد که بین شیوه های فرزندپروری دموکراتیک با انگیزه پیشرفت و پیشرفت تحصیلی رابطه مثبت و با افسردگی رابطه منفی وجود دارد. همچنین بین شیوه های دیکتاتوری و سهلگیرانه با افسردگی رابطه مثبت و با انگیزه پیشرفت تحصیلی رابطه منفی وجود دارد.
مهرافر و شهرآرای (۱۳۸۱) پژوهشی با عنوان بررسی رابطه نگرش نسبت به شیوه های فرزندپروری با پیشرفت تحصیلی در دانشآموزان پسر پایه چهارم ابتدایی انجام داده و در آن هدف را بررسی رابطه بین نگرش نسبت به شیوه های فرزندپروری مادر (اقتدار منطقی، استبدادی، آزادگزاری) با پیشرفت تحصیلی دانشآموزان پسر پایه چهارم ابتدایی عنوان نموده اند. بدین منظور ۳۹۸ نفر از دانشآموزان پسر پایه چهارم ابتدایی و مادران با سواد آن ها در منطقه هفده آموزش و پرورش تهران به عنوان نمونه تحقیق انتخاب شدند. تجزیه و تحلیل داده ها با بهره گرفتن از رگرسیون چند متغیرهی گام به گام آشکار کرد که بین نگرشهای شیوه های فرزندپروری مادر (اقتدار منطقی) و پیشرفت تحصیلی (معدل کل، نمره علوم) رابطه مثبت وجود دارد و بین نگرش نسبت به شیوه های فرزندپروری مادر (استبدادی) و پیشرفت تحصیلی (معدل کل و نمره علوم، نمره ریاضی) رابطه منفی معنیداری مشاهده نشد.
پژوهشی توسط باقری (۱۳۷۲) تحت عنوان بررسی شیوه های فرزندپروری با انگیزه پیشرفت و رابطه متغیر اخیر با پیشرفت تحصیلی دانشآموزان پسر دوره راهنمایی اهواز انجام شد. نتایج به دست آمده نشاندهنده وجود همبستگی حتی معنادار بین شیوه های فرزندپروری با انگیزه پیشرفت است. مشخص شد که بین متغیر استقلالآموزی، تسلطآموزی و مراقبتآموزی با انگیزه پیشرفت رابطه منفی معنیداری وجود دارد. همچنین بین نمرههای انگیزه پیشرفت با نمره پیشرفت تحصیلی رابطه مثبت معنیداری وجود دارد.
تحقیقی توسط یعقوبخانی و غیاثوند (۱۳۷۲) انجام گرفت در این تحقیق طبقه اجتماعی و شیوه تربیت به عنوان دو متغیر عمده مؤثر در عملکرد تحصیلی در نظر گرفته شده بود. نتایج نشان داد که طبقه اجتماعی خانواده در مقایسه با شیوه تربیت عامل پیشبینی مهمتری است و ارتباط قویتری با پیشرفت تحصیلی دارد.
دانشآموزانی که در خانواده محبت بیشتری دریافت میکنند عملکرد تحصیلی بهتری دارند و والدینی که کنترل بیشتری بر کودکانشان اعمال میکنند در مقایسه با خانواده هایی که از کنترل کمتری استفاده میکنند فزرندان موفقتری در تحصیل دارند. همچنین یافته ها حاکی از آن بود که تأثیر تعامل بین دو بعد محبت و کنترل پیشرفت تحصیلی وجود ندارد.
۲-۸-۲- تحقیقات خارجی
جنیفر و پاترسون[۳۹](۲۰۰۶) در بررسی نوع خانواده و رابطه آن با بزهکاری، پی بردند که بهترین پیشبینی کننده بزهکاری نوجوانان، کیفیت رابطه آنها با والدین خود بوده است. بدین معنی که بد بودن این رابطه مسبب بزهکاری آنها بوده است. مطالعات مارش و باربر[۴۰] در این خصوص نشان داده اند که جدایی از والدین و ارتباط نامطلوب با فرزندان به طور ناپیوسته و منفی با میزان افسردگی و رفتارهای پرخاشگرانه فرزندان ارتباط داشتند.
در پژوهشی که به وسیله کارواسیلیس و همکاران[۴۱](۲۰۰۳) با هدف بررسی رابطه بین سبک فرزند پروری و کیفیت دلبستگی به مادر در دوران کودکی و نوجوانی انجام گرفت، ارتباطی مثبت بین فرزندپروری مقتدرانه و دلبستگی ایمن یافت شد، جایی که فرزند پروری مسامحه کار دلبستگی اجتنابی را پیشبینی میکرد.
کرتن[۴۲] (۲۰۰۲) در پژوهشی به منظور مطالعه رابطه ادارک سبکهای والدینی، طرح وارههای ناکارآمد اولیه و علائم افسردگی در بزرگسالان و جوان به این نتیجه رسیدند که طرحوارهای یا نگدر ارتباط بین سبکهای والدین یا دراکشده (دررابطه با مؤلفه های مهرورزی، کنترل و اقتدار) و علائم افسردگی نقش واسطهیا میانجی دارند. در این میان چهار طرح واره که بیشترین واریانس را به خود اختصاص دادند عبارت بودند از: نقص/شرم، خودکنترلی ناکافی،آسیبپذیری و وابستگی/ بیکفایتی (شهامت و همکاران، ۱۳۸۹).
هافمن[۴۳](۲۰۰۲) در پژوهش خود به بررسی رابطه بین شیوه های فرزندپروری با متغیرهای عزت نفس، استقلال و رقابت پرداخته و به این نتیجه رسیدهاست که والدین اطمینانبخش به احتمال زیاد، فرزندانی دارای اعتماد به نفس، عزت نفس زیاد، پیشرفتطلب، مستقل و با احساس مسئولیت دارند.