الیاس پیش از آنکه خود را خودخواهانه در خدمت اهداف سیاسی، عاطفی و احساسی قرار دهد در پی به وجود آوردن یک هم فهمی از روندها و فرآیندهای درازمدت بود که این رویدادها نیز بخشی از آن به شمارمی آمد. او متوجه شد حتی درابتدایی ترین و مقدماتی ترین وجوه هستی انسانی هیچ چیز و هیچ وجهی را نباید معلوم، ذاتی و ثابت و لایتغیر فرض کرد بلکه همگی را باید بخشی از مجموعه فرایندهای درازمدت به شمار آورد. اگر از منظر جامعه شناسی فرایندی به توتون وتنباکو نگاه کنیم این تغییرات را می توان به مجموعه ی بسیار گسترده تری از فرایندها مربوط دانست. گویی گرایش به مصرف توتون و استعمال دخانیات در معرض فرایند متمدن شدن قرار گرفته است؛ یعنی تثبیت فزاینده تأثیرات که در برگیرنده ی از بین رفتن تضادها و افزایش گونه ها و تنوعات است. به اجمال می توان گفت که از مصرف توتون با کنترل غیر دقیق به سمت تمایل روزافزون نسبت به استفاده از توتون به عنوان وسیله ای برای کنترل خود ، حرکت و تغییری در حال انجام است. ( استونز، ۱۳۹۰: ۲۱۳).
۲-۹- ۸- نظریه کنش موجه یا عمل بخردانه (reasoned – action)
مشهورترین نظریه ای که در این زمینه مطرح شده متعلق به آیزاک آیزن و مارتین فیش باین [۷] میباشد. نظر آن ها این است که رفتار بیشتر در حالتی قابل پیشبینی و درک و توضیح است که ما به قصد شخص در رفتار توجه نماییم(رفیع پور،۱۳۷۲: ۸).
به نظر آن ها رفتار در پی زنجیره ای از عوامل به وجود میآید و حلقه ماقبل بروز رفتار قصد و نیت رفتاری[۸] است. الگوی آنان نشان میدهد که قصدها به نگرش ها[۹] و هنجارهای مرتبط با رفتار متکی است. نگرش یک متغیر فردی و شخصی است که طی آن، فرد خوب یا بد بودن یک رفتار را (یا یک پدیده) را از نظر خودش ارزیابی میکند، هنجار منعکس کننده نفوذ و فشار اجتماعی است که شخص آن را برای انجام کاری (رفتار) احساس و ادراک میکند. در شرایطی که گرایشها و هنجارها، هردو، در رابطه با رفتار مثبت باشند، قصد به انجام رفتار معین افزایش خواهد یافت. اما در صورتی که گرایش ها و هنجارها در تضاد باشند، قدرت نسبی آن ها میتواند تعیین کننده مقاصد بعدی و رفتار متعاقب آن باشد. این رابطه را به شکل زیر نشان داد.
نمودار۲-۳ رابطه بین رفتار و هنجار از نظر آیزن و فیش باین
نگرش نسبت به رفتار
رفتار
قصد ونیت
هنجار ذهنی
الگوی قصدهای رفتاری نشان میدهد که گرایشها و هنجارها، هر دو تحت تاثیر عقاید فرد در باره رفتارهای خاص هستند. آیزن و فیش باین در مطالعاتشان حاصل پژوهشهای خود را در قالب نظریه کنش موجه [۱۰] عرضه کردند(محسنی،۱۳۷۳: ۱۰) اصطلاح کنش موجه (عمل بخردانه) به این معنی است که اکثر رفتارها به این دلیل انجام می شود که مردم به نتایج اعمال خود فکر میکنند و برای حصول پاره ای نتایج و پرهیز از برخی دیگر دست به انتخاب منطقی میزنند و برای این انتخاب از اطلاعات در دسترس برای آن ها استفاده میکنند(mccormack brown,1999:1). نظریه آنان از دو عنصر اصلی تشکیل شده است: بخش شخصی و بخش اجتماعی که ترکیب آن ها پیشبینی کننده یک قصد رفتاری است. قصدی که در نهایت مشخص کننده رفتار است. عنصر شخصی این الگو یعنی گرایش فرد، حاصل دو عامل است: باور شخص در زمینه نتایج آن رفتار که هر ک از یان دو عامل در میان افراد متفاوت است. عنصر اجتماعی این الگو یعنی هنجار ذهنی، منعکس کننده نفوذ و فشار اجتماعی روی یک شخص برای انجام یک رفتار است. به این معنی که شخص به این امر توجه دارد که تا چه حد رفتارش مورد تأیید یا توبیخ افراد یا گروهای خاصی قرار خواهد گرفت. این افراد یا گروه ها در واقع نقش یک مرجع هدایت کننده رفتار را دارند که ممکن است پدر و مادر، دوستان نزدیک، همکاران و یا اهالی یک محل باشند. این متغیر خود به دو عامل دیگر تجزیه می شود:
۱ـ این انتظار که یک رفتار خاص از سوی سایر افراد مهم گروه چگونه ارزیابی می شود(انتظار دیگران)
۲ـ انگیزه فرد برای پیروی از انتظارات دیگران( میزان اهمیتی که فرد برای نظر مردم در باره رفتار خود قایل است).
الگوی مذکور را می توان به صورت زیر نشان داد.
نمودار ۲-۴ الگوی کنش موجه از دیدگاه آیزن و فیش باین
باور در باره نتایج
ارزیابی نتایج
گرایش
رفتار
قصد و نیت
توقعات دیگران
هنجار ذهنی
انگیزه برای برآوردن توقعات دیگران
(یزدان پناه، به نقل ازعلوی تبار،۱۳۸۲)
نظریه کنش موجه معتقد است که قصدهای رفتاری تاثیر مستقیمی بر رفتار دارند. با این حال عوامل دیگری وجود داردکه بر رفتار مؤثر است. به عنوان مثال رفتاری که در گذشته انجام شده است در اغلب موارد مهم ترین تعیین کننده رفتار در آینده است. صرف نظر از اینکه چه گرایشی اظهار شده و چه هنجارهایی مطرح باشد. حرکت از قصد رفتاری به یک رفتار عینی میتواند تحت تاثیر عواملی چون امکان عینی اقدام نیز قرار گیرد. مثلا ً اگر شخصی گرایش مثبتی برای کمک به فقرا داشته باشد و جامعه نیز این کمک را ارزشمند ارزیابی نماید، به طور طبیعی قصد رفتاری برای انجان آن افزایش میابد. اما اگر این شخص خودش فقیر باشد و پولی در اختیار نداشته باشد که در این راه صرف کند، در این صورت به احتمال زیاد این قصد رفتاری تبدیل به عمل نخواهد شد(همان: ۲۳).
تزیشه و کرومکا در تحقیقی گرایش را به سه بعد تجزیه میکنند و معتقدند که گرایش در رابطه با موضوع دارای سه دسته از عناصر است : ۱ـ عناصر ادراکی ۲ـ عناصر ارزشیابانه ۳ـ عناصر عملی و رفتاری (hruschka ،۱۹۷۴ : به نقل از مهری بنسبردی)
دوست داشتن یا دوست نداشتنی است که بر رفتار ما نسبت به کسی یا چیزی تأثیر میگذارد. نگرش ها شامل عنصر ارزیابی کننده یا هیجانی (اینکه چیزی را چگونه احساس کنیم)، عنصر شناختی( آنچه که می دانید یا بدان اعتقاد دارید )عنصر رفتاری (احتمالا چه کاری انجام خواهید داد) (کالات، ۱۳۸۶ :۲۷۲ )
گرایش به معنی ارزیابی احساسی واکنش میباشد. (این مفهوم که توسط لوئس تورستن و برخی دیگر از متخصصان رفتاری ارائه شده ) مبین آن است که گرایش نوعی احساس مطلوب یا نامطلوب نسبت به امور یا پدیدههای مختلف است. گوردون آلپورت گرایش را به عنوان تمایل واکنش به موضوع یا پدیدههای خاص تلقی میکنند. در نهایت رهیافت های نظری روانشناسی اجتماعی در دهه ۱۹۵۰ـ۱۹۶۰ گرایش را به عنوان صور شناختی، عاطفی و مرکب از عناصر قالبی تعریف میکنند. که انسان ها را در زمینه شناسائی و آمادگی برای کنش و واکنش نسبت به چیزها و جریان های معین یاری می نمایند. (برکوویتز، ۱۳۷۲: ۲۳۹)