بر این اساس، کشورها و قدرت های بزرگ نباید در جهت دستیابی به هژمونی جهانی و منطقه ای تقلا نمایند. کشورها نباید تلاش کنند تا سهم خود از قدرت جهانی را بیشینه سازند؛ چون سایر کشورها از طریق افزایش قدرت خود با تشکیل ائتلاف دسته جمعی به مقابله با آنان خواهند پرداخت. والتز استدلال میکند که در سیاست بین الملل موفقیت به شکست می انجامد. انباشت بیش از حد قدرت توسط یک کشور یا ائتلافی از آنان باعث مقابله سایرین می شود لذا کشورها به ندرت جرئت میکنند تا بیشینه سازی قدرت را به صورت هدف خود اتخاذ نمایند سیاست بین الملل برای چنین امری بسیار خطیر و نگران کننده است. (همان، ۴۹)
از این رو، کشورهای هوشمند از پیگیری چنین هدفی در سیاست خارجی خود اجتنتاب میکنند انگیزه اندکمی برای آنان وجود دارد تا به صورت تهاجمی اقدام نمایند چون کشورهای دیگر به مقابله با آنان برخواهند خاست. نظام بین الملل آنارشیک کشورها را مجبور میکند تا به جای پیگیری هژمونی در پی حفظ جایگاه خود در موازنه قوا از طریق کسب میزان مقتضی از قدرت باشند این امر بیانگر آن است که نظریه والتز ماهیت تدافعی و جهت گیری حفظ وضع موجود را دارد همین امر باعث شده است تا بر خلاف دیدگاه میرشایمر، بسیاری نظریه والتز را مبنی بر مفروض بازیگر عاقل به شمار آورند.
بنابرین، از منظر نو واقع گرایی تدافعی، در وضعیت آنارشی، تامین و تضمین بقا و امنیت برترین و بالاترین هدف کشورهای عاقل است تنها در صورت تامین و تضمین این هدف، کشورها میتوانند بدون خطر و با اطمینان خاطر اهداف دیگری مانند آسایش رفاه، سود و ثروت را تعقیب نمنایند اما والتز آشکارا باور و اذعان دارد که بقا به معنای تأموین امنیت کافی مستلزم بیشینه سازی قدرت و هژمونی نیست؛ بلکه با کسب و حفظ میزان مناسب و مقتضی از قدرت در موازنه قوای جهانی امکان بقا وجود دارد. عاقلانه ترین و کم هزینه ترین راهبرد تأمین بقا و امنیت نیز موازنه سازی است نه توسعه طلبی و جنگ (دهقانی فیروز آبادی، ۱۳۸۹، ۳۹)
واقع گرایان تدافعی به سه دلیل پیگیری هدف بیشینه سازی قدرت برای دستیابی به هژمونی جهانی و منطقه ای را راهبردی نابخردانه و احمقانه می پندارند اول، همان گونه که والتز استدلال میکند، بیشینه سازی قدرت و هژمونی یک کشور باعث مقابله سایر کشورها در چارچوب موازنه سازی برون گرا و درون .گرا می شود که آن را ناامن و حتی ممکن است نابود سازد دوم، سهولت و صعوبت توسعه طلبی و تهاجم بر مبنای تعادل یا موازنه دفاع ـ هجوم[۲۱]۱ سنجیده و برآورد می شود. این موازنه نشان میدهد که آیا امکان شکست کشور مدافع و موفقیت و سودمندی تهاجم وجود دارد یا نه. به نظر واقع گرایان تدافعی موازنه دفاع ـ هجوم معمولاً به شدت به نفع کشور مدافع سنگینی میکند هر کشوری که تلاش کند به میزان بیشتر از آنچه که برای تأمین امنیتش نیاز دارد قدرتش را افزایش دهد درگیر جنگ های بازنده خواهد شد. از این رو، کشورها به بیهودگی و بی اثری تهاجم واقف شده و به جای آن بر حفظ جایگاه و موقعیت خود در موازنه قوا تأکید و تمرکز خواهند کرد. در صورتی که کشورها مجبور به تهاجم نیز بشوند اهداف محدودی خواهند داشت. (همان،۴۰)
سوم، نوواقع گرایان تدافعی استدلال میکنند که توسعه طلبی و تهاجم حتی در صورت امکان نیز سودمند و به صرفه نیست. چون هزینه های توسعه طلبی و نهاجم در مقایسه با منتافع و فواید آن بیشتر است. اولاً با توجه به عرق ملی، کنترل ملت های مورد هجوم و کشورهای اشغال شده بسیار سخت است ثانیاًً استثمار و بهره برداری اشغال گران از اقتصادهای صنعتی مدرن در شرایط فراگیری فناوری های اطلاعاتی بسیار دشوار است. واقعیت های نظام بین الملل آنارشیک که توسعه طلبی و بیشینه سازی قدرت را سخت و دشوار و شهوت و اشتهای قدرت طلبی کشورها را محدود و مقید میسازد. در صورت بی توجهی به این واقعیت های خطیر، بقا و امنیت کشورها به خطر خواهد افتاد. چون همه کشورهای عاقل این منطق را درک کرده و بر پایه آن عمل میکنند، رقابت امنیتی و کشمکش بر سر بیشینه سازی قدرت از طریق توسعه طلبی و جنگ کاهش مییابد.
نوواقع گرایی تهاجمی: نوواقع گرایی تهاجمی نیز انواع و اقسام مختلفی دارد که توسط نظریه پردازانی چون جان میرشایمر، اریک لبس[۲۲]۱ و فرید ذکریا[۲۳]۲ ساخته و پرداخته شده است با این حال، مشهورترین نوواقع گرایی تهاجمی جان میرشایمر است که این نظریه را در کتاب تراژدی سیاست قدرت های بزرگ در سال ۲۰۰۱ تدوین و ارائه کردهاست به نظر میرشایمر بیشینه سازی قدرت در نظام بین الملل آنارشیک را توضیح میدهد. اول، کشورها، به ویژه قدرت های بزرگ، بازیگران اصلی و عمده در سیاست جهان هستند که در یک نظام آنارشیک اقدام میکنند. دوم، همه کشورها از میزانی از توانایی نظامی تهاجمی برخوردارند بنابرین هر کشوری قادر است تا به همسایگانش ضربه و خسارت وارد سازد. البته تواناییهای کشورهای مختلف با هم تفاوت داشته و در طول زمان تغییر میکند سوم، کشورها هرگز نمی توانند از نیات کشورهای دیگر مطمئن باشند. چون بر خلاف تواناییهای نظامی، نیت کشورها که در اذهان تصمیم گیرندگان آن ها است را نمی توان به صورت تجربی وارسی و تشخیص داد. حتی اگر بتوان به نیت کشورها در زمان حال پی برد، تشخیص و درک نیت آینده آن ها غیرممکن است از این رو، سیاست گذاران هرگز نمی توانند مطمئن باشند که آیا با یک کشور طرفدار وضع موجود یا تجدیدنظر طلب مواجهند. چهارم، هدف اصلی کشورها بقاست. کشورها تلاش میکنند تمامیت ارضی، آزادی عمل، خودمختاری و نظم سیاسی داخلی شان را تامین و حفظ نمایند. کشورها میتوانند اهداف دیگری مانند رفاه و حفظ حقوق بشر را پیگیری نمایند اما این هدف در اولویت بعد از بقا قرار دارند؛ چون پیگیری و تامین این اهداف در صورت حیات و بقا امکان دارد. پنجم، کشورها کنش گران عاقل هستند؛ یعنی آن ها قادر به اتخاذ راهبردهای درستی هستند که چشم انداز و امید بقای آنان را بیشینه میسازد. این امر بداند معنا نیست که کشورها گاهگاهی دچار سوءمحاسبه نمی شوند چون کشورها در جهان پیچیده با اطلاعات ناقص عمل میکنند، از این رو، بعضی از مواقع اشتباهات بزرگ و بدی مرتکب میشوند (میرشایمر، ۲۰۰۱، ۳۱)
مجموع این پنج مفروض شرایطی را به وجود می آورد که کشورها نه تنها دغدغه موازنه قوا و حفظ قدرت دارند بلکه انگیزه قوی و شدیدی را برای بیشینه سازی قدرت فراهم میسازد. چون کشورها از یکدیگر هراس دارند، تنها میتوانند برای تأمین امنیت شان به خود اتکا کنند و بهترین راهبرد برای تامین و تضمین بقا بیشینه سازی قدرت نسبت است از این رو، برخلاف نو واقع گرایان تدافعی که استدلال میکنند کشورها تنها در پی کسب میزان مقتضی از قدرتند، نو واقع گرایان تهاجمی بر این باورند که تامین امنیت مستلزم کسب و بیشینه سازی قدرت نسبی تا حد امکان است در نتیجه، آنان دوام و پایداری نظم و موازنه قوای موجود را زیر سوال برده استدلال میکنند که کشورها هرگز از قدرت خود راضی نیستند و نهایتاًً درصدد هژمونی برای تامین و تضمین امنیت شان هستند. هدف نهایی هژمونی شدن و ماندن در نظام بین الملل آنارشیک است. حتی کشور هژمون نیز هنوز کاملاً راضی نبوده و درصدد است تا از ظهور رقبای هم طراز خود جلوگیری نماید. (همان، ۴۲)