Borkovec و همکاران (۱۹۸۷) نگرانی را شامل زنجیرهای از افکار و تصورات منفی و نسبتاً غیرقابل کنترل میدانند که درگیر مسائل روانی یا موضوعاتی میشوند که نتیجه آن ها یک یا چند پیامد منفی است.
Davey and Wells (2006) بر این باورند که نگرانی سازگار و ناسازگار از یکدیگر متفاوتند. نگرانی سازگار در راستای حل مسأله است و رفتار متمرکز بر مسأله را در پی دارد. در صورتی که نگرانی ناسازگار، دامنه تکرار شوندهای از نتایج منفی را به دنبال دارد و شخص سعی می کند، راهحلهای مقابلهای را تا زمان رسیدن به برخی هدفهای درونی، ادامه دهد. به نظر Wells (1999) نگرانی مزاحمت ایجاد می کند، اما قابلیت کنترل دارد و یک راهبرد مقابلهای است که می تواند مرکز نگرانیهای فرد شود.
Wells (1995) نگرانی در مورد نگرانی را فرانگرانی[۶۵] نامید و از این طریق نگرانی طبیعی را از نگرانی آسیبشناختی متمایز کرد.
نتایج پژوهشهای and Wells Cartwright-Hatton (1997)، Papageorigiou and Wells (1995)، حاکی از این است که باورهای فراشناختی مثبت و منفی، ارتباط مثبتی با استعداد فرد در برابر نگرانی آسیب شناختی دارد. به نظر ولز و پاپا جورجیو، باورهای فراشناختی بیماران مبتلا به فوبی اجتماعی، در مقایسه با جمعیت غیربیمار، دارای انحرافاتی است. این بیماران به افکار خود ارزیابی کننده منفی، توجهی افراطی و متمرکز دارند که این توجه به وسیله فرآیندهای فراشناختی راه اندازی می شود.
Wells and Carter (2001)، باورهای فراشناختی و نگرانی یک گروه از افراد دارای اختلال اضطراب فراگیر را با گروههایی از افراد دارای تشخیص فوبی اجتماعی، افسردگی، اختلال پانیک و افراد غیربیمار، مقایسه کردند.
نتایج حاکی از این است که افراد گروه دارای اختلال اضطراب فراگیر، در مقایسه با سایر گروه ها در هر دو زمینه، نمره های بیشتری کسب کردند. Rousis and Wells (2006) نقش باورهای فراشناختی و راهبردهای مقابلهای دارای مشخصه نگرانی را در جمعیت غیربیمار بررسی کردند، نتایج حاکی از این است که راهبرد کنترل نگرانی و فراشناختهای مثبت و منفی، به طور مثبت با نشانه های استرس رابطه دارد.
Wells (2009) و Purdon (1999)، معتقدند که کنترل فکر به ندرت می تواند تلاش مؤثری برای قطع پردازش نگرانی باشد. زیرا فکر نکردن درباره موضوعات نگران کننده و سرکوب کردن فکر، موجب افزایش فکر نگران کننده می شود.
نتایج پژوهش Borkovec and Roemer (1995)، Perez Nieto و همکاران (۲۰۱۰)، نشان میدهد که افراد دارای علایم اضطراب فراگیر در مقایسه با افراد غیرمضطرب، درباره دلایل مثبت نگران شدن، نمره بالاتری به دست می آورند. Borkovec و همکاران (۱۹۹۹)، در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که در افراد غیربیمار، نگرانی نوع دوم در مقایسه با نگرانی نوع اول، پیش بینی کننده بهتری برای نگرانی آسیب شناختی است.
بهرامی و رضوان (۲۰۰۷) بیان نمودند که افکار اضطراب جسمانی و اضطراب اجتماعی با باور درباره غیرقابل کنترل بودن نگرانی، رابطهای مثبت دارد و درپژوهش خود به این نتیجه رسیدند که باورهای فراشناختی با اضطراب حالت، رابطه مثبت دارد.
یوسفی و همکاران (۱۳۸۷)، حاکی از این است که باورهای فراشناختی با افسردگی رابطه مثبت دارد، اذعان داشتند افراد دارای تشخیص اختلال روانپزشکی و افراد غیربیمار، در باورهای فراشناختی با یکدیگر متفاوتند و افراد مضطرب در مقایسه با گروه گواه، باورهای فراشناختی مختل کننده بیشتری دارند.
همچنین نتایج پژوهش ابوالقاسمی و همکاران (۱۳۸۷) حاکی از این است که افراد دارای اختلال وسواس و اختلال تنیدگی پس از ضربه، در مقایسه با افراد عادی، در مؤلفه های باورهای فراشناختی نمره بالاتری دارند. نتایج پژوهشهای انجام یافته در زمینه فراشناخت، حاکی از نقش قابل توجه باورهای فراشناختی در پیدایش و حفظ اختلالهای روانشناختی است.
۲-۲۳- درمان فراشناختی بر اضطراب و افسردگی
همان طور که میدانید درمان فراشناختی پیشرفت جدیدی در درک علل مشکلات بهداشت روانی و درمان آن ها است. این رویکرد بر اساس نظریه بنیادی کارکرد اجرایی خود نظم بخش (ولز و ماتیوس، ۱۹۹۶،۱۹۹۴، ولز، ۲۰۰۰ ) استوار است که ابتدا در مورد اختلال اضطراب، فراگیر به کار برده شد و بعد به عنوان یک رویکرد درمانی کلی گسترش یافت (Wells, 2000).
یکی از ویژگیهای اختلالهای روانشناختی نظیر اضطراب یا افسردگی آن است که تفکر دچار سوگیری و کنترل آن دشوار می شود و همین امر موجب بدتر شدن و تداوم ناراحتی هیجانی می شود. اکثر بیماران گزارش مینمایند احساس میکنند که کنترلی بر افکار و رفتارشان ندارند. یک خصیصه مهم دیگر اختلالهای روان شناختی آن است که الگوهای تفکّر و توجه شخص بر خود و موضوعات تهدیدکننده متمرکز می شود. درمان فراشناختی بر تغییر این الگوهای تفکّر تأکید می کند و آن را بسیار مهم میداند.
رویکرد فراشناختی این الگوهای تفکّر و توجه را «سندرم شناختی-توجهی» مینامند. این الگو شامل نگرانی، اندیشناکی، توجه تثبیت شده و راهبردهای خودتنظیمی یا رفتارهای مقابلهای ناسازگارنهای است که فرد آن ها را مفید میداند، اما نتیجه معکوس دارند و به تداوم مشکلات هیجانی منجر میشوند. سندرم شناختی- توجهی توسط فراشناختها کنترل می شود و حذف آن از طریق کمک به بیمار در کسب راههای جدید برای کنترل توجه، برقراری رابطه با افکار و باورهای منفی، و تغییر باورهای فراشناختی ایجادکننده الگوهای تفکّر ناسازگارانه ضروری است.
نظریه فراشناختی بر این اصل استوار است که بر خلاف شباهتهای بنیادی در مکانیزم های آسیب شناختی در میان اختلالهای روانشناختی، هر اختلال محتوای خاص خود را درسطوح شناختی و فراشناختی دارد. برای مثال اختلال اضطراب فراگیر، شامل باورهای منفی درباره کنترل ناپذیری و خطر نگرانی است. در حالی که اختلال وسواس فکری و عملی، شامل باورهای فراشناختی منفی درباره معنی و قدرت افکار مزاحم است.
درمان فراشناختی از لحاظ تأکید بر نقش اختلال یا سوگیری در تفکر در ایجاد و تداوم اختلالهای هیجانی در زمره رویکردهای شناختی-رفتاری قرار میگیرد. اما از لحاظ بنیانهای نظری و مفهومی، مدلهای ویژهی اختلال، تأکید بر فرایندها و دانش فراشناختی و بسیاری از فنون مورد استفاده با درمانهای شناختی سنتی تفاوت عمدهای دارد. باورهایی که در درمان فراشناختی حایز اهمیتاند، شناختهای معمولی مورد توجه درمانهایی شناختی-رفتاری نیستند، بلکه باورهای فرد درباره تفکر یعنی باورهای فراشناختی هستند.