نقش مدرسه :
مدرسه محل تحول صلاحیت های شناختی و کسب دانش و مهارتهای ضروری حل مسأله برای مواجهه اثر بخش با اجتماع بزرگتر میباشد . مدرسه محلی است که دانش آموزان مهارتها ، دانش و تفکر خود را به بوته آزمایش میگذارند ، ارزیابی میکنند و بار دیگر با دیگر افراد جامعه مقایسه میکنند . وقتی کودکان به مهارتهای شناخت مسلط میشوند احساس کارآمدی شناختی شان افزایش مییابد و این دریک نظام که شامل ابزارهای آموزشی، عملکرد معلمان وهمکلاسی ها، بافت اجتماعی مدرسه وساختارو ابزارهای کلاسی میباشد ، بنا می شود . بنابرین نظام مدرسه و بافت تعاملی بین اعضاء مدرسه باید به شکلی باشد که احساس باورهای خود کارآمدی در دانش آموزان نیرومند گردد و به دانش آموزان این باوررا تحمیل کند که میتوانند و قابلیت و توانایی انجام کارها را دارند (بندورا ، ۱۹۹۴) .
ساختارهای کلاسی[۶۳] نیز بر رشد خود کارآمدی مؤثر است . اگر ساختار کلاسی به جای مقایسه اجتماعی بر خود- ارزیابی متکی باشد ، دانش آموزان به جای اینکه خود را با دیگران مقایسه کنند ، خود را با استانداردهای شخصی خود ، ارزیابی میکنند و خودکارآمدی تصوری آن ها بالا می رود . خود ارزیابی قابلیتهای تصوری فرد را بالا میبرد . درساختارهای یادگیری مشارکتی که درآن دانش آموزان با هم کارمی کنند ، به جای سنجش فردی یا مقایسه ای ازخودارزیابی استفاده می شود (بندورا ، ۱۹۹۱) .
رشد خودکارآمدی بواسطه تجارب مرحله گذار نوجوانی :
اگر چه هیچ دوره ای از تحول خالی از مشکلات و بحران نیست ، از نوجوانی به عنوان دوره سرشار از اضطراب و آشوب روانی – اجتماعی[۶۴] نامبرده می شود . تجارب مرحله گذارنوجوانی شامل کنار آمدن با خواست ها ، تنش ها ، چالش های ناشی از بلوغ ، سرمایه گذاری جنسی و هیجانی برای شریک زندگی ، انتخاب رشته دانشگاهی و شغل در هر موقعیتی که مستلزم سازمان یافتگی است نوجوانان باید صلاحیتهای جدید و مهارتهای تازه را بیاموزند و ارزیابی های مجدد از قابلیت ها و توانمندی هایشان را بپرورانند . موفقیت در مرحله گذار بین کودکی و بزرگسالی به سطح کارآمدی ایجاد شده در خلال سالهای کودکی بستگی دارد (بندورا ، ۱۹۹۱)
خودکارآمدی مرتبط با بزرگسالی :
بندورا (۱۹۹۴) بزرگسالی را به اوان بزرگسالی و سالهای میانی بزرگسالی تقسیم بندی کردهاست . اوان بزرگسالی مستلزم یادگیری سازش یافتگی و کنار آمدن با ابعاد جدیدی از زندگی مانند ازدواج ، پدر و مادری کردن ، و ارتقاء شغلی میباشد . خود کارآمدی بالا برای عملکرد موفقیت آمیز در این تکالیف ضروری است سالهای میانی نیز تنش زا هستند . طوری که افراد زندگی خود را مورد ارزیابی مجدد قرار میدهند و با محدودیت هایشان مواجه میشوند و باورهای خودکارآمدی خود را مجدداً تصحیح میکنند. والدینی که فاقد احساس کارآمدی برای مدیریت وسیع خواسته های خانواده هستند ، دوره پرزحمتی را می گذرانند و در مقابل افسردگی آسیب پذیر میشوند .
نقش میانجیگرانه ای که قضاوتهای خودکارآمدی در رفتار انسانی بازی میکند ، تحت تأثیر عواملی چند است ممکن است تنگناهای عملکردی و عوامل بازدارنده وجود داشته باشد . یعنی اینکه افراد دارای خودکارآمدی بالا وخیلی ماهرممکن است تصمیم بگیرند که به اتفاق باورها و توانایی شان رفتار نکنند ، چرا که آن ها منابع لازم را ندارند ، چونکه آن ها موانع اجتماعی را در مسیر مورد نظرشان یا نتیجه مورد نظرشان ادراک میکنند در چنین حالتهایی کارآمدی از پیشگویی کردن عملکرد باز می ماند. (بندورا،۱۹۸۶) .
فرایندهای فعال شده کارآمدی[۶۵]
تحقیقات زیادی در زمینه چهارفرایند عمده روان شناختی که از طریق آن باورهای خودکارآمدی عملکرد انسانی را تحت تأثیر قرارمی دهد ، انجام گرفته است . بنابرنظر بندورا (۱۹۹۴، ۱۹۹۷) کنش وری های آدمی را به واسطه فرایندههای چهارگانه شناختی ، انگیزشی ،عاطفی و گزینشی تنظیم میکنند. این فرایندهای متفاوت ، درجریان و روند تنظیم کنش وری های آدمی به صورت یکپارچه وهماهنگ عمل میکنند .
الف : فرایند های شناختی[۶۶]
تأثیرات باورهای خودکارآمدی برفرایند های شناختی به شکل های مختلف است . اکثررفتارانساتی رفتارهدف مند با یک نوع دوراندیشی که در بر گیرنده هدف های ارزشمند است ، تنظیم میگردد . تعیین هدف شخصی تحت تأثیر خود ارزیابی[۶۷] توانایی هاست . هرچه درک خودکارآمدی قویتر باشد ، چالشهای هدف که افراد برای خود تعیین میکنند ، متعالی تر خواهد بود و در نیل به آن ها جدی تر خواهند بود .(بندورا،۱۹۹۴) .
اکثر اعمال آدمی ابتدا دراندیشه شکل میگیرد . باورهای مردم به کارآمدی آن ها انواع طرحهای مورد انتظاری[۶۸] که آن ها ارائه و مرور میکنند را شکل میدهد . آنهایی که کارآمدی خود را باور ندارند ، طرحهای ناموفق را مجسم میکنند و به چیزهای زیادی که احتمال خطا در آن ها وجود دارند ، می پردازند . هنگامی که فرد با خود – تردیدی[۶۹] مواجه است، خیلی سخت است که به چیزی دست یابد. نقش عمده تفکراین است که این توانایی رابه افراد بدهد تا حوادث را پیشبینی کند و روشهایی را برای کنترل عوامل مؤثربر زندگی گسترش دهند . چنین مهارتهایی مستلزم پردازش شناختی اطلاعاتی است که بسیاری از ابهامات ودو دلی ها را دربر دارد . در یادگیری قوانین تنظیمی و پیش گویی[۷۰] مردم بایستی متکی باشند به دانششان برای ایجاد فرصتها ، سبک و سنگین کردن و یکپارچه کردن عوامل پیشبینی و آزمودن و بررسی کردن ارزیابی آن ها بر اساس نتایج آنی فعالیتها یشان و در نظر گرفتن اینکه چه عواملی را ارزیابی کنند و تا چه حد کاررا به خوبی انجام دهند .وقتی مردم با وظایف انجام دادن کارهای محیطی مشکل تحت شرایط طاقت فرسا مواجه میشوند ، افرادی که در رابطه با کارآمدی شان دچار یک نوع بی باوری هستند ، در تفکرتحلیلی خود بیشتر آشفته و پریشان میشوند ، انگیزه های خود را کاهش میدهند و کیفیت عملکرد آن ها تنزل مییابد . در مقابل آنهایی که دارای حس کارآمدی انعطاف پذیرهستند برای خود اهداف چالش برانگیز را تعیین میکنند و از تفکر تحلیلی خوب که موفقیت های کاری را به همراه دارد استفاده میکند (بندورا، ۱۹۹۴) .
همچنین برای غلبه بر پیچیدگی های فرایند پردازش شناختی اطلاعات چند بعدی که حاوی ابهامات و تردیدها میباشد و فرایند حل مسئله ، افراد باید از حس خودکارآمدی بالائی برخوردار باشند تا در موقعیت های تصمیم گیری پیچیده در تفکر تحلیلی[۷۱] خودکارآمد باشند . هر چه خودکارآمدی ادراک شده افراد بالا باشد ، کوشش بیشتری را برای پردازش شناختی تکلیف و تفکرتحلیلی اختصاص میدهند (عبدی نیا، ۱۳۷۷).
ب : فرایند های انگیزشی[۷۲]