متن کامل پایان نامه ارشد -فرمت ورد : منابع مقاله

خانهموضوعاتآرشیوهاآخرین نظرات
طرح های پژوهشی دانشگاه ها در مورد تأثیر حقوق ...
ارسال شده در 21 آذر 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

ب : تحقق صلح و سازش: هدف مشترک عدالت ترمیمی و عدالت انتقالی
علیرغم تشابه اهداف بین عدالت ترمیمی و عدالت انتقالی، در رابطه با امکان اعمال ارکان عدالت ترمیمی در برخورد با جرایم بین المللی کمتر می توان شاهد نظریه پردازی ها بود. وجه غالب عدالت انتقالی، برخورد کیفری با عاملان جرایم بین المللی رژیم پیشین است. در حالی که مقایسه اجمالی اهداف عدالت انتقالی و عدالت کیفری حاکی از وجود تفاوت هایی بین این دو است که به ادعای برخی این تفاوت ها ظاهری بوده و اجرای عدالت کیفری در نهایت منجر به محقق شدن اهداف عدالت انتقالی می گردد. این امر لزوم بررسی بیشتر و دقیق تر نظریه های مجازات در حقوق بین الملل کیفری و اعمال آن ها در جوامع انتقالی را ایجاب می نماید.
هنگامی که از سازش به عنوان هدف اوّلیه جوامع انتقالی صحبت می گردد باید این نکته مدنظر قرار گیرد که سازش وجه تمایز نظام عدالت کیفری از عدالت ترمیمی است. عدالت ترمیمی همان گونه که از نامش پیداست به دنبال ترمیم روابط زخم خورده ی گذشته است. در حالی که در عدالت کیفری به اعمال ارتکابی به عنوان جرم علیه دولت و جامعه نگریسته می شود و ترمیم روابط موجود هدف اصلی نیست. بنابراین سازوکارهای اصلی تحقق سازش همان سازوکارهای عدالت ترمیمی و نه عدالت کیفری هستند. در عدالت ترمیمی عدالت از طریق اعاده اموال و روابط و نه از طریق اعمال مجازات محقق می گردد.[۲۰۹] عدالت ترمیمی سعی دارد منافع بزه دیده، بزهکار و جامعه را به همدیگر نزدیک نماید. در صورت توفیق، عدالت ترمیمی می تواند فضای تفاهم، سازش و آشتی را در جامعه حاکم سازد.[۲۱۰]

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

در جرایم بین المللی که اغلب خود دولت ها عاملان جرایم هستند، نظام عدالت کیفری نمی تواند سازش را محقق سازد. از آن جا عدالت کیفری به جرم به عنوان اقدامی علیه دولت می نگرد در حالی که در اغلب موارد جرایم بین المللی توسط خود دولت ها اتفاق می افتند. حتی در تعریف برخی جرایم بین المللی همانند شکنجه، دخالت دولت به عنوان یکی از عناصر تشکیل دهنده ی جرم گنجانده شده است. در حالی که نظام عدالت ترمیمی با نگاه متوازن به بزه دیده و بزهکار و جامعه در صدد ترمیم و جبران خسارات وارده و تحقق عدالت است. در جرایم بین المللی به دلیل گستردگی و شدت ارتکاب جرایم نه فقط قربانی که به طور مستقیم از ارتکاب جرم زیان دیده است، بلکه کل جامعه نیز از این بابت متضرر شده است. زمانی که نه فقط به قربانی، بلکه به کل جامعه بابت اعمال ارتکابی زیان وارد شده است، باید به دنبال سازوکارهایی بود که جبران را نه فقط در رابطه بین قربانی و مجرم، بلکه در رابطه با جامعه نیز در نظر گیرند. به همین دلیل هدف سازش در این جا نه فقط یک سازش دوجانبه بین قربانی و مجرم، بلکه یک سازش سه جانبه بین قربانی و مجرم و جامعه است. بنابراین در کنار سازش فردی، یک نوع سازش جمعی و ملی نیز باید حادث گردد.[۲۱۱]
از آن جایی که نظام عدالت ترمیمی هدف اصلی خود را تحقق سازش قرار داده است، در تفسیر اجرای عدالت به عنوان یکی از شرایط تحقق عدالت انتقالی، می توان از عدالت ترمیمی به جای عدالت کیفری استفاده نمود. از آن جا که هدف اصلی عدالت انتقالی نیز تحقق سازش است. البته سازش در عدالت ترمیمی با سازش در عدالت انتقالی متفاوت است. سازش در عدالت ترمیمی به معنای سازش بین بزهکار و بزه دیده و در عدالت انتقالی به معنای برقراری صلح و سازش در سطح جامعه است. اما این اشتراک لفظی در عمل نیز می تواند مسیر خود را برای یکی شدن بیابد. هنگامی که سازش جمعی تابعی از برقراری سازش بین تک تک قربانیان و عاملان تخلّف ها باشد، سازش در عدالت انتقالی از مسیر عدالت ترمیمی می گذرد. البته صدور حکمی واحد در رابطه با تمامی جوامع انتقالی امکان پذیر نیست. قابلیت نظام عدالت کیفری و نظام عدالت ترمیمی در تحقق صلح و سازش در جامعه انتقالی موضوعی است که نیازمند بررسی تأثیر سازوکارهای هر دو نظام در تحقق سازش است.
مبحث دوم : جبران خسارت
جبران خسارت یکی از راهکارهای لازم جهت تحقق عدالت انتقالی است. در عین حال این یک اصل کلی حقوق بین الملل است که هر نقض تعهدی منجر به تعهد به جبران خسارت می گردد.[۲۱۲] در حال حاضر نظام مسئولیت[۲۱۳] بین المللی توسط کمیسیون حقوق بین الملل در قالب طرح مسئولیت بین المللی دولت به شکل مدون درآمده است. اما این طرح به مسئولیت بین المللی دولت به عنوان یک رابطه بین الدولی می نگرد؛ در حالی که امروزه دولت ها تعهدات بین المللی متعددی نسبت به افراد بشر برعهده گرفته اند. با توجه به اصل فوق الذکر هرنقض تعهدی منجر به تعهد به جبران خسارت می گردد. بنابراین نمی توان نظام مسئولیت بین المللی دولت را محدود به تعهداتی نمود که صرفاً بیانگر حقوق دولت ها هستند.[۲۱۴] از این رو تعهد به جبران خسارت در صورت نقض تعهدات حقوق بشری دولت ها نسبت به افراد بشر نیز وجود دارد.[۲۱۵] با وجود این که حق بر جبران خسارت برای قربانیان تمامی تخلّف های حقوق بشری وجود دارد، اما در صورتی که این تخلّف ها به شکل سنگین و سازمان یافته اتفاق افتند[۲۱۶] و [۲۱۷] لزوم تحقق این حق بیشتر احساس می شود. بنا بر این ضرورت در بسیاری از معاهدات و اسناد حقوق بشری، حق بر جبران خسارت تصریح شده است.
در ماده ۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر به حق هر شخص برای جبران خسارت مؤثر در رابطه با اعمالی که نقض حقوق وی می باشد، اشاره شده است.[۲۱۸] همچنین در ماده ۲(۳) میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی ۱۹۶۶[۲۱۹] و در ماده ۷ اعلامیه حذف کلیه اشکال تبعیض نژادی[۲۲۰] به حق بر جبران خسارت قربانیان اشاره شده است.
در برخی اسناد حقوق بشری این حق محدود به نوع خاصی از اشکال جبران خسارت یعنی پرداخت غرامت شده است. برای نمونه در ماده ۱۰ کنوانسیون آمریکایی حقوق بشر به حق قربانیان بر دریافت غرامت در صورت نقض حقوق مندرج در این کنوانسیون اشاره شده است.[۲۲۱] در بند ۲ ماده ۲۱ منشور آفریقایی حقوق بشر نیز حق بر یک غرامت کافی مورد تصریح قرار گرفته است.[۲۲۲] بند ۵ ماده ۵ کنوانسیون اروپایی حقوق بشر،[۲۲۳] بند ۱ ماده ۱۴ کنوانسیون منع شکنجه،[۲۲۴] ماده ۱۹ اعلامیه حمایت از کلیه اشخاص از ناپدیدی اجباری[۲۲۵] به حق بر دریافت غرامت قربانیان اشاره نموده اند.
در مقابل برخی از اسناد حقوق بشری به حق بر جبران خسارت با دید موسع تری نگریسته اند. به طوری که در ماده ۶ کنوانسیون حذف کلیه اشکال تبعیض نژادی به حق بر جبران خسارت کافی و یا جلب رضایت قربانیان بابت کلیه زیان های ناشی از تبعیض تصریح شده است.[۲۲۶] همچنین طبق ماده ۳۹ کنوانسیون حقوق کودک، دولت های عضو باید همه اقدام های لازم را برای بازپروری جسمی و روحی و ادغام مجدد کودک قربانی در جامعه اتخاذ نمایند.[۲۲۷]
علاوه بر معاهدات حقوق بشری، در معاهدات حقوق بشردوستانه هم به حق بر جبران خسارت قربانیان اشاره شده است. ماده ۶۸ از کنوانسیون ژنو ۱۹۴۹در رابطه با رفتار با اسرای جنگی حاوی مقررات خاصی ناظر بر پرداخت غرامت به آن دسته از اسرای جنگی است که حقوق آن ها طبق این کنوانسیون ها نقض شده است.[۲۲۸] ماده ۵۵ از کنوانسیون ژنو ۱۹۴۹در رابطه با حمایت از غیرنظامیان در زمان جنگ نیز مقرر می دارد که دولت اشغالگر باید ترتیبات لازم را به منظور تضمین این که ارزش منصفانه کالاهای مصادره شده پرداخت گردد، در نظر بگیرد.[۲۲۹]
صرفنظر از اسناد فوق، اوّلین سند بین المللی که به طور خاص به حق بر جبران خسارت قربانیان پرداخته است، «اصول بنیادین و دستورالعمل حق بر جبران خسارت و دریافت غرامت قربانیان تخلّف های سنگین حقوق بشری و حقوق بشردوستانه» مصوب مجمع عمومی ملل متحد در سال ۲۰۰۵ است.[۲۳۰] به موجب این سند تعهد به اتخاذ موازین قانونی و اجرایی مناسب به منظور جلوگیری از ارتکاب مجدد تخلّف، تعهد به تحقیق و تفحص از تخلّف های ارتکابی و در صورت لزوم اقدام علیه اشخاصی که طبق حقوق بین الملل و یا حقوق داخلی مسئول هستند، تضمین دسترسی برابر قربانیان به عدالت و ارائه جبران خسارت مؤثر به قربانیان از جمله تعهداتی هستند که جزئی از تعهد به تضمین و احترام به حقوق بشر و حقوق بشردوستانه دولت ها می باشند.[۲۳۱]
با توجه به تصریح حق بر جبران خسارت در اسناد حقوق بشری و حقوق بشردوستانه، نهادهای ناظر بر این اسناد و محاکم بین المللی حقوق بشری در صورت نقض تعهدات مندرج در اسناد ذیربط دولت های متخلّف را به جبران خسارت وارده محکوم می نمایند. جهت تأیید این ادعا می توان به رویه دیوان اروپایی حقوق بشر، کمیته حقوق بشر، کمیته حذف تبعیض نژادی، کمیته منع شکنجه و…اشاره نمود که بارها تعهدات دولت های متخلّف را در این موضوع یادآور شده اند.[۲۳۲]
نهادهای ناظر و محاکم بین المللی حقوق بشری در این راه از همان اشکال جبران خسارت متداول در نظام مسئولیت بین المللی دولت ها استفاده می نمایند. برای نمونه در یک قضیه مطرح نزد کمیته حقوق بشر، به لحاظ این که قربانیان به طور خودسرانه از حق بر حیات مندرج در ماده ۶ میثاق محروم شده بودند، این کمیته از دولت سورینام خواست که اقدام های مؤثری جهت تحقیق از کشتارهای سال ۱۹۸۲ و اجرای عدالت در رابطه با عاملان این کشتارها و پرداخت غرامت به قربانیان و تضمین حق حیات انجام دهد.[۲۳۳] همچنین در قضیه دیگری، کمیته از دولت زئیر (سابق) خواست که با توجه به نقض مواد ۷، ۱۰، ۱۴ و ۱۹ میثاق، اقدام های لازم برای جبران خسارت قربانیان به ویژه پرداخت غرامت بابت زیان های مادی و معنوی و تحقیق از تخلّف های موضوع شکایت را انجام دهد.[۲۳۴] اما شاید نقطه عطف حق بر جبران خسارت در حکم دیوان آمریکایی حقوق بشر در قضیه «ولاسکوز رودریگز»[۲۳۵] باشد که طیف وسیعی از اقدام ها را شامل می شود. اتخاذ موازینی جهت تحقیق از وقایع موضوع شکایت، مجازات عاملان تخلّف های حقوق بشری، اعلام محکومیت اعمال موضوع شکایت و پرداخت غرامت به قربانیان و خانواده ی آن ها، همه می تواند جزو تعهدات دولت ها جهت تحقق حق بر جبران خسارت قربانیان قرار گیرند.[۲۳۶]
علیرغم ذکر حق بر جبران خسارت قربانیان در اسناد بین المللی حقوق بشری و رویه محاکم و نهادهای بین المللی، تحقق حق بر جبران خسارت در وهله اوّل بر عهده نظام های داخلی است.[۲۳۷] در صورت کوتاهی نظام های داخلی پای مراجع بین المللی به عرصه عمل بازمی گردد. در واقع از این لحاظ بین عملکرد سازوکارهای بین المللی مسئولیت مدنی و سازوکارهای بین المللی مسئولیت کیفری اشتراک وجه وجود دارد. هر دو دسته این سازوکارها زمانی به کار می افتند که سازوکارهای داخلی ناتوان از انجام وظایف محوّله باشند؛ به عبارت دیگر سازوکارهای بین المللی نقش مکمل سازوکارهای داخلی را در هر دو عرصه مسئولیت مدنی و کیفری بر عهده دارند. اما تفاوت عمده این دو دسته سازوکارهای بین المللی در میزان پیشرفت و توسعه آن هاست. علیرغم تحوّلات و حرکت روبه جلو سازوکارهای بین المللی مسئولیت کیفری، سازوکارهای بین المللی مسئولیت مدنی اغلب به برخی مناطق خاص مثل اروپا و آمریکا محدود شده اند. به علاوه از دخالت ارکان سیاسی مانند شورای امنیت به منظور تحقق قهری حق بر جبران خسارت قربانیان خبری نیست. این در حالی است که اغلب تخلّف های سنگین و سازمان یافته حقوق بشری در جوامعی ارتکاب می یابند که سازوکارهای مسئولیت مدنی در آن ها ناکارآمد هستند. این واقعیت علیرغم نقشی است که جبران خسارت از قربانیان این تخلّف ها می تواند در تحقق عدالت انتقالی در جوامع دسته اخیر داشته باشد.
در واقع حق بر جبران خسارت قربانیان تخلّف های حقوق بشری از یک زوایه حقی بشری است که در اسناد و رویه برخی محاکم بین المللی نمود داشته است. اما از زاویه دیگر و به ویژه از لحاظ اجرایی حقی مدنی است که در تمام نظام های مسئولیت مدنی در عرصه داخلی به رسمیت شناخته شده است. بنابراین علیرغم جنبه حقوق بشری این حق، تحقق آن در نظام های داخلی و بر مبنای ارکان مسئولیت مدنی صورت می پذیرد. شایان ذکر است که سرچشمه اصلی تقریباً تمامی قواعد حقوق بین الملل در خصوص جبران خسارت، اصول کلی حقوق توسعه یافته در رویه ی قضایی کشورهای مختلف بوده است.[۲۳۸] در عین حال جبران خسارت قربانیان تخلّف های سنگین و سازمان یافته حقوق بشری و بشردوستانه در جوامع انتقالی دارای نقشی مضاعف است. به عبارت دیگر در کنار اهداف رایج نظام مسئولیت مدنی، جامعه انتقالی به دلیل اوضاع و احوال خاص خود می تواند از جبران خسارت برای تحقق اهداف عدالت انتقالی نیز استفاده نماید. بنا به این دلایل بررسی اهداف جبران خسارت در نظام مسئولیت مدنی به طور عام و اهداف جبران خسارت در فرایند عدالت انتقالی به طور خاص می تواند از اهمیت برخوردار باشد؛ اهدافی که به طور مسلّم در اشکال جبران خسارت هم تأثیرگذار هستند. بنابراین بررسی اشکال رایج جبران خسارت در نظام مسئولیت مدنی به طور عام و اشکال خاص جبران خسارت در فرایند عدالت انتقالی نیز ضروری است.
بند اول : اهداف جبران خسارت
مبانی نظری جبران خسارت در تخلّف های حقوق بشری به ندرت مورد بحث قرار گرفته اند. در اکثر نظام های حقوقی مبانی نظری جبران خسارت در نظریه های مسئولیت مدنی مورد بحث قرار می گیرد.[۲۳۹] بین مبنا و هدف مسئولیت مدنی ارتباط وجود دارد و نوع نگرش نسبت به مبنای مسئولیت مدنی نقش به سزایی در تعیین ماهیت هدف و کارکرد آن دارد و گاهی جستجوی هدفی خاص باعث شکل گیری نگرشی خاص نسبت به مبنای مسئولیت مدنی است. بسیاری از نظریه پردازان مسئولیت مدنی معتقدند که بدون مشخص نمودن اهداف مسئولیت مدنی، تعیین مبنای آن ممکن نیست.[۲۴۰] در بین نظریه های مرسوم تنها صورت گرایان[۲۴۱] معتقدند که مسئولیت مدنی هدف خاصی ندارد، بلکه باید آن را از داخل و نه به عنوان نظامی که دربردارنده ی هدف های خارجی است، درک نمود. اما سایر نظریه های مسئولیت مدنی[۲۴۲] معتقد به اهدافی هستند که نظام مسئولیت مدنی باید به دنبال تحقق آن ها باشد. جبران خسارت زیان دیده و تسلی خاطر وی، مجازات خطاکار و بازداشتن وی و دیگران از ارتکاب مجدد فعل زیانبار و ایجاد صلح و سازش در جامعه از جمله اهداف نظام مسئولیت مدنی هستند.[۲۴۳]
تخلّف های حقوق بشری متفاوت از تخلّف هایی هستند که در نظام های حقوق داخلی در روابط بین اشخاص خصوصی رخ می دهند. در تخلّف های حقوق بشری دولت به عنوان عامل زیان نقش عمده ای را ایفا می نماید. به دلیل برخورداری دولت از امکانات قدرت عمومی، دولت در رابطه برابری با افراد جامعه قرار ندارد. با این وجود در اکثر نظام های حقوقی مبانی مسئولیت دولت مبتنی بر نظام مسئولیت مدنی است.[۲۴۴] به همین دلیل در نظام مسئولیت دولت هم می توان شاهد تجلی همان اهداف نظام مسئولیت مدنی بود. اما ماهیت خاص برخی تخلّف های حقوق بشری می تواند حداقل اولویت بندی این اهداف را تحت تأثیر قرار دهد. به علاوه وضعیت خاص جوامع انتقالی که از جبران خسارت به عنوان راهکاری جهت تحقق هدف عدالت انتقالی استفاده می نمایند، می تواند در این زمینه مؤثر باشد. به همین دلیل ضمن بررسی اهداف جبران خسارت، به طور خاص به بررسی اهداف جبران خسارت در تخلّف های حقوق بشری به ویژه تخلّف های سنگین و سازمان یافته حقوق بشری و به ویژه در جوامع انتقالی پرداخته می شود.
الف : جبران خسارات وارده به قربانیان: تحقق عدالت اصلاحی
هدف اوّلیه از جبران خسارت جبران و اصلاح زیان ناشی از عمل متخلّفانه است که تحت عنوان عدالت اصلاحی[۲۴۵] شناخته می شود. عدالت اصلاحی به اقدامی اشاره دارد که برای تصحیح وضعیت دو نفر، وقتی یکی از آن ها به دیگری زیان رسانده است، لازم است.[۲۴۶] عدالت اصلاحی بازگشت به برابری است که پیش از ورود خسارت یا دارا شدن ناعادلانه، بین دو طرف وجود داشته است.[۲۴۷] طبق این نظریه حقوق باید به دنبال اصلاح بی عدالتی صورت گرفته از طریق اعاده ی برابری اوّلیه باشد. این امر از طریق محروم نمودن زیان زننده از منافع حاصل از عمل متخلّفانه و اعاده ی آن به زیان دیده صورت می پذیرد. به این ترتیب جبران خسارت پاسخ به بی عدالتی صورت گرفته و تلاش جهت رفع آن است.[۲۴۸] امروزه جبران خسارت زیان دیده یکی از مهم ترین اهداف مسئولیت مدنی است و حتی برخی حقوق دانان آن را تنها هدف قابل توجیه مسئولیت مدنی دانسته اند. ریپر در این زمینه نوشته است که «..مسأله مسئولیت چیزی جز مسأله جبران خسارت نیست…و حقوق کنونی تمایل به آن دارد که تا اندیشه جبران خسارت را جایگزین اندیشه مسئولیت کند.»[۲۴۹] این هدف از جبران خسارت براساس یک رویکرد زیان دیده محور است.[۲۵۰]
البته عدالت اصلاحی در وهله اوّل در رابطه با جبران بی عدالتی های صورت گرفته در روابط بین افراد مطرح شد و به مسأله بی عدالتی های صورت گرفته توسط دولت ها علیه افراد نمی پردازد. طبق این نظریه بین حق زیان دیده و تکلیف متناظر زیان زننده مبنی بر عدم مداخله در حقوق زیان دیده ارتباط وجود دارد. بی عدالتی ناشی از رفتار متخلّفانه زیان زننده، انجام فعلی مغایر با حقوق زیان دیده است. هنگامی که حق زیان دیده اساس تکلیف زیان زننده را تشکیل می دهد نوعی همبستگی بین حق و تکلیف دو طرف دعوا وجود دارد. تحت این شرایط دلیلی که حمایت از حقوق زیان دیده را توجیه می نماید همان دلیلی است که وجود تکلیف زیان زننده را توجیه می نماید؛ عدالت اصلاحی، زیان زننده را به عنوان فاعل بی عدالتی به زیان دیده به عنوان متضرر از همان بی عدالتی پیوند می زند. طبق نظریه عدالت اصلاحی این همبستگی کلید اصلی توجیه مفاهیم حقوق خصوصی است و هرگونه توجیه دیگری خارج از این همبستگی و روابط متقابل بین حقوق زیان دیده و تکالیف زیان زننده نباید مورد اعتنای حقوق خصوصی باشد.[۲۵۱]
با این وجود این نظریه می تواند مبنایی برای جبران خسارات حقوقی در تخلّف های حقوق بشری ـ که به طور عمده بی عدالتی دولت علیه افراد است ـ ارائه نماید.[۲۵۲] حقوق بشر یک نظام حداقلی است که به افراد بشر اجازه تحقق خواسته های فردی شان در جامعه را می دهد. هنگامی که تخلّفی از این حقوق رخ می دهد توانایی قربانی برای رسیدن به سعادت فردی به دلیل مداخله در این حقوق خدشه دار شده است. بنابراین جبران و اصلاح در زمینه تخلّف های حقوق بشری توانایی افراد قربانی را برای تحقق خواسته هایشان درحدامکان اعاده می نماید[۲۵۳] و افراد بشر را به همان وضعیتی که قبل از ارتکاب عمل متخلّفانه وجود داشته برمی گرداند. هنگامی که صحبت از مسئولیت دولت در تخلّف های حقوق بشری می شود، طبق این هدف دولت باید جبران خسارت کامل از زیان دیده به عمل آورد به شکلی که گویا عمل متخلّفانه ارتکاب نیافته است و وضعیت قربانی به زمان قبل از ارتکاب عمل متخلّفانه اعاده گردد.
ارتکاب تخلّف های حقوق بشری در ابعاد گسترده و به شکل سازمان یافته تحقق جبران خسارت کامل از قربانیان را در عمل با مشکلات عدیده ای روبه رو می نماید. ناتوانی دستگاه قضایی دولت های انتقالی در رسیدگی به درخواست های انبوه قربانیان و کمبود منابع مالی دولت از جمله مشکلات رایج دولت های انتقالی هستند. اما مشکل عمده ای که در راه جبران زیان های ناشی از تخلّف های حقوق بشری برای دولت های انتقالی وجود دارد، در این است که دولت های انتقالی خود عامل زیان های وارده نبوده اند. اصلاح و جبران زیان های وارده و یا به عبارت دیگر عدالت اصلاحی که هدف اوّلیه نظام مسئولیت مدنی بیان شده است، این تعهد را بر عهده عامل زیان قرار می دهد. زیان زننده ای که به دلیل ارتکاب اعمال متخلّفانه، عامل زیان های وارده بوده، متعهد به جبران خسارات وارده است. در حالی که در عدالت انتقالی این تعهد بر عهده دولت انتقالی قرار داده می شود که در حقیقت عامل زیان های وارده نبوده است. همچنین گذشت زمان ممکن است باعث گردد قربانیان اوّلیه تخلّف های ارتکابی هرگز نتوانند به جبران خسارت دسترسی یابند. بنابراین جبران و اصلاح زیان های وارده هیچ گاه شامل حال قربانیان مستقیم نگردند، بلکه شامل حال نسل های بعدی شوند.[۲۵۴] در واقع وجود این عوامل تحقق عدالت اصلاحی در عدالت انتقالی را متفاوت از تحقق آن در نظام مسئولیت مدنی می نماید؛ نظام مسئولیت مدنی که هم در روابط بین اشخاص خصوصی و هم در ورابط بین دولت ها و هم در روابط بین دولت با اشخاص خصوصی اعمال می گردد.
ب : بازدارندگی
بازدارندگی یکی از اهدافی است که از سوی برخی نظریه های مسئولیت مدنی در توجیه اهداف جبران خسارت ذکر می گردد. بازدارندگی برخلاف نظریه عدالت اصلاحی برای روابط بین طرفین دعوای جبران خسارت اهمیت خاصی قایل نیست. در بازدارندگی مسأله اصلی این است که چطور حقوق می تواند مانع از انجام رفتار خاصی شود. تحقق این هدف صرفنظر از ارتباط خاصی است که بین حقوق زیان دیده و تکلیف زیان زننده در یک دعوای خاص وجود دارد. از آن جا که تمرکز اصلی بازدارندگی در نظام مسئولیت مدنی بر زیان زنندگان بالقوّه است و زیان دیدگان بالقوّه نیز در این نظریه نقشی فرعی دارند. در بازدارندگی تکیه اصلی بر ارزیابی رفتار آینده ی زیان زنندگان، مستقل از زیان دیدگان است و همواره به دنبال تحقق اهدافش از طریق این ارزیابی هاست.[۲۵۵] پیش فرض نظریه بازدارندگی در این است که افراد جامعه را به عنوان کنشگران عقلانی در نظر می گیرد؛ کنشگر عقلانی که قبل از انجام هر کاری اقدام به ارزیابی منافع و زیان های حاصل از انجام آن کار می نماید. در صورتی که زیان ناشی از مسئولیت بر منافع حاصل از انجام عمل متخلّفانه رجحان یابد، کنشگر عقلانی از انجام آن صرفنظر می نماید و به این ترتیب بازدارندگی تحقق می یابد. البته به نظر برخی[۲۵۶] تحقق این هدف مستلزم جبران خسارت کامل قربانیان اعمال متخلّفانه و درنظرگرفتن خسارات تنبیهی است. تنها در این صورت است که بهای مسئولیت فراتر از منافع حاصل از عمل متخلّفانه می گردد زیرا زیان زننده باید تمامی منافع حاصل از عملش را اعاده نماید و زیان دیده را به وضعیت قبل از ارتکاب عمل متخلّفانه برگرداند و در عین حال خسارات اضافه بر خسارات واقعی تحمیلی بر زیان دیده را به عنوان خسارات تنبیهی پرداخت نماید. درنظرگرفتن این نوع نظام جبران خسارت ارتکاب عمل متخلّفانه را فاقد صرفه اقتصادی می نماید.
حال اگر مرتکب عمل متخلّفانه دولت باشد آن طور که در تخلّف های حقوق بشری رایج است، تحقق بازدارندگی از طریق افزایش میزان جبران خسارت امکان پذیر است. میزان جبران خسارتی که در دعاوی بین افراد برای تحقق بازدارندگی کفایت می نماید، در مواردی که دولت خوانده دعواست، کفایت نمی نماید. زیرا دولت این جبران را از خزانه عمومی پرداخت می نماید. بنابراین در مقایسه با افراد عادی منابع بیشتری در اختیار دارد. در نتیجه میزان جبران خسارت باید به حدی باشد که دولت از ارتکاب اعمال مشابه بازداشته شود و نتواند با پرداخت غرامت، بهای تخلّف های ارتکابی را پرداخته و به تخلّف هایش تداوم بخشد.[۲۵۷]
در نظر گرفتن چنین هدفی برای جبران خسارت از تخلّف های حقوق بشری در صورتی که در ابعاد سنگین و سازمان یافته ارتکاب یافته باشند، در اجرا با مشکل مواجه خواهد شد. از آن جا که تعداد قربانیان در جوامع انتقالی به دلیل ماهیت تخلّف ها زیاد است. همچنین دولت های انتقالی در شروع به کار خود معمولاً با مشکلات مالی روبه رو هستند. به علاوه بازدارندگی به معنای خاص کلمه در صورتی معنا می یابد که دولت پیشین (عامل زیان) همچنان موجودیتش تداوم داشته باشد، در حالی که در جوامع انتقالی نه تنها دولت، بلکه نظام سیاسی جامعه تحوّل یافته است.
ج : سازش
منظور از سازش در بین اهداف جبران خسارت این است که با جبران خسارت بین طرفین دعوای جبران خسارت، آشتی و سازش محقق گردد. همان گونه که اغلب قربانیان جنگ داخلی اوگاندا از جبران خسارت به عنوان پیش شرط تحقق سازش یاد کرده اند.[۲۵۸] هنگامی که از سازش به عنوان هدف جبران خسارت یاد می گردد، نظریه عدالت ترمیمی به ذهن خطور می نماید. از آن جا که عدالت ترمیمی نیز هدف اصلی خود را تحقق سازش بین بزهکار و بزه دیده قرار داده است. یکی از طرق تحقق این هدف در عدالت ترمیمی جبران خسارات وارده به بزه دیده و تلاش بزهکار جهت جلب رضایت وی است.[۲۵۹]
ممکن است مهم ترین زیان ناشی از یک عمل متخلّفانه ضرر و زیان مادی باشد که از طریق پرداخت غرامت جبران می گردند، اما در تخلّف های حقوق بشری در کنار زیان های مادی، زیان ها و صدمات روحی و روانی نیز از اهمیت برخوردارند از آن جا که جبران آن ها به آسانی امکان پذیر نیست. در عین حال اگر این تخلّف ها در ابعاد سنگین و سازمان یافته اتفاق افتند، آثار سؤ آن ها چندین برابر می گردد. بنابراین هنگامی که صحبت از اهداف جبران خسارت در تخلّف های حقوق بشری می شود نمی توان آن ها را محدود به اهداف مسئولیت مدنی نمود، زیرا تخلّف های حقوق بشری متفاوت از تخلّف های عادی هستند. تخلّف های حقوق بشری اغلب توسط دولت ها ارتکاب می یابند. در این دسته از تخلّف ها عامل زیان، دولت است که در مقایسه با اشخاص عادی از امکانات بیشتری برخوردار است. در تخلّف های سنگین و سازمان یافته حقوق بشری علاوه بر قربانیان فردی، جامعه نیز به دلیل گسترده بودن ابعاد این تخلّف ها زیان دیده است. در این تخلّف ها جامعه نیز قربانی محسوب می شود و باید به دنبال سازوکارهایی جهت جبران خسارت جامعه برآمد. بنابراین منظور از سازش در این جا تنها سازش فردی بین بزهکار و بزه دیده نیست، بلکه باید بین گروه های مختلفی که در این تخلّف ها به عنوان زیان دیده یا زیان زننده مشارکت داشته اند از یک طرف و بین جامعه زیان دیده و دولت زیان زننده از طرف دیگر سازش برقرار نمود. بنابراین گرچه جبران خسارت یک سازوکار قربانی محور است، اما در ارتکاب تخلّف های سنگین و سازمان یافته حقوق بشری که ابعاد گسترده ای از جامعه را تحت تأثیر خود قرار می دهد، برای تحقق هدف سازش باید به سایر افرادی که قربانی مستقیم این تخلّف ها نبوده اند و حتی به زیان زنندگان نیز توجه نمود. [۲۶۰]
هنگامی که از جامعه به عنوان زیان دیده یاد می گردد و هنگامی که هدف جبران خسارت تحقق سازش در جامعه است، قربانیان متفاوت و اهداف متمایز اشکال متداول جبران خسارت را تحت تأثیر قرار خواهند داد. هنگامی که زیان دیده جامعه است، جبران خسارت هم از شکل فردی خارج و به شکل جمعی متمایل می گردد؛ جبرانی که جامعه را مخاطب اصلی خود قرار داده است و به دنبال جلب رضایت گروه زیان دیدگان و در نهایت تحقق سازش جمعی می باشد. تشکیل کمیسیون های حقیقت یاب، ارائه خدمات بهداشتی و آموزشی خاص گروه های زیان دیده، برگزاری مراسم یادبود قربانیان و…. همه تجلی اشکال جمعی جبران خسارتی هستند که سازش را هدف اصلی خود قرار داده اند.[۲۶۱] سازشی که برخلاف اهداف عدالت ترمیمی به شکل جمعی محقق می گردد.
بند دوم : اشکال جبران خسارت
حق بر جبران خسارت دارای دو بعد شکلی و ماهوی است. حق بر جبران خسارت از لحاظ شکلی دربرگیرنده ی دسترسی برابر و مؤثر به عدالت و سازوکارهای جبران خسارت[۲۶۲] و از لحاظ ماهوی دربرگیرنده ی نتایج و آثار مسئولیت بین المللی یعنی همان اشکال جبران خسارت است.[۲۶۳]
دسترسی به عدالت بدین معناست که قربانی باید امکان دسترسی برابر به سازوکارهای جبران خسارت را طبق قواعد حقوق بین الملل داشته باشد. البته برخی نیز بر این اعتقاد هستند که با توسعه حقوق بشر و جرم انگاری برخی تخلّف های حقوق بشری، دسترسی به عدالت دیگر محدود به سازوکارهای جبران خسارت مدنی نیست، بلکه باید آن را به سازوکارهای جبران خسارت کیفری نیز تسری داد. بنابراین دسترسی به عدالت به معنای دسترسی قربانیان به سازوکارهای تعقیب و مجازات عاملان آن دسته از تخلّف های حقوق بشری است که در طبقه ی جرایم بین المللی قرار گرفته اند.[۲۶۴]
اما منظور از اشکال جبران خسارت در اسناد و رویه های بین المللی همان اشکال جبران خسارت در نظام مسئولیت بین المللی یعنی اعاده وضع سابق، پرداخت غرامت، بازپروری، جلب رضایت و حسب مورد ارائه تضمین عدم تکرار است.[۲۶۵] اما ماهیت تخلّف های حقوق بشری بر اشکال جبران خسارت تأثیر می گذارد. در بین تخلّف های حقوق بشری هم آن دسته از تخلّف ها که به شکل سازمان یافته و در ابعاد سنگین ارتکاب یافته اند نیز می توانند بر اشکال جبران خسارت تأثیرگذار باشند. اگر به این امر وضعیت خاص جوامع انتقالی اضافه گردد، بالطبع باید شاهد اشکال متفاوتی از جبران خسارت در نظام مسئولیت حاصل از تخلّف های سنگین و سازمان یافته حقوق بشری و حقوق بشردوستانه در جوامع انتقالی بود. بنابراین در این جا به بررسی اشکال مختلف جبران خسارت در تخلّف های حقوق بشری پرداخته می شود؛ این که تاچه حد شکل تابعی از هدف خواهد بود.
الف : اشکال رایج جبران خسارت: اعاده وضع سابق و پرداخت غرامت
اعاده وضع سابق اوّلین شکل جبران خسارت ناشی از عمل متخلّفانه ی بین المللی است، از آن جا که جبران خسارت باید به گونه ای باشد که کلیه آثار ناشی از عمل متخلّفانه بین المللی را از بین ببرد. منظور از اعاده وضع سابق در این جا یعنی اعاده وضعیت قربانی تا جای ممکن به وضعیتی که قبل از ارتکاب تخلّف های حقوق بشری و حقوق بشردوستانه وجود داشته است. مصادیق آن می تواند به شکل اعاده آزادی، بهره مندی از حقوق بشر، بازگشت به اقامتگاه سابق، بازگشت به شغل سابق و بازگرداندن اموال باشد.[۲۶۶] کاربرد این شکل از جبران خسارت به دلیل ماهیت تخلّف های حقوق بشری در بسیاری موارد ناممکن است. با این وجود تحقق این شکل جبران خسارت را می توان در دولت های انتقالی بعد از فروپاشی کمونیسم در دولت های اروپای شرقی مشاهده نمود. اعاده زمین و اموالی که به شکل غیرقانونی مصادره شده اند از مصادیق تحقق اعاده ی وضع سابق هستند.[۲۶۷] در دیوان اروپایی حقوق بشر نیز در سال ۲۰۰۴ اوّلین حکم به اعاده وضع سابق در دعوای «اسانیدز علیه گرجستان»[۲۶۸] صادر شد. البته رویه دیوان آمریکایی حقوق بشر در این زمینه غنی تر است. این دیوان در چندین مورد در پاسخ به تخلّف های ارتکابی، دولت متخلّف را ملزم به اعاده وضع سابق برای قربانیان نموده است. از جمله می توان به حکم این دیوان بر آزادی قربانیان بازداشت غیرقانونی،[۲۶۹] بی اعتباری محکومیت های کیفری ناقض تضمین های دادرسی[۲۷۰] اشاره نمود.
مطابق با نظام مسئولیت بین المللی در صورت عدم امکان اعاده، پرداخت غرامت جایگزین آن می گردد. غرامت به معنای جبران هرگونه خسارت قابل ارزیابی مالی متناسب با شدت تخلّف ارتکابی است. پرداخت غرامت رایج ترین شکل جبران خسارت در تخلّف های حقوق بشری است که تاکنون در محاکم حقوق بشری مورد حکم قرار گرفته اند. در تخلّف های حقوق بشری علاوه بر خسارات مادی و جانی، خسارات معنوی نیز در ارزیابی میزان غرامت وارده لحاظ می شوند.[۲۷۱]
به موجب بند ۱۸ اصول بنیادین و دستورالعمل حق بر جبران خسارت و دریافت غرامت قربانیان تخلّف های سنگین حقوق بشری و حقوق بشردوستانه معیار جبران کامل خسارت بدین شکل اعلام شده است: «مطابق با حقوق بین الملل و حقوق داخلی و با ملاحظه ی شرایط فردی قربانیان تخلّف های سنگین حقوق بشری و حقوق بشردوستانه، جبران خسارت باید به تناسب و نسبت سنگینی تخلّف و شرایط هر قضیه، کامل و مؤثر باشد.»[۲۷۲]
این عقیده وجود دارد[۲۷۳] که اصول بنیادین حق بر جبران خسارت دربرگیرنده ی یک حاشیه صلاحدید[۲۷۴] است؛ بدین معنا که اجازه تخطی از اصل از بین بردن تمام آثار عمل متخلّفانه را می دهد. این اصول جبران خسارت منصفانه و کافی[۲۷۵] را جایگزین جبران خسارت کامل می نمایند. جبران خسارت منصفانه به معنای در نظر گرفتن اوضاع و احوال خاصی است که در آن جبران خسارت صورت می گیرد. بنابر این نظر تعداد زیاد قربانیان و کمبود منابع مالی می توانند جبران خسارت کامل قربانیان را تحت تأثیر قرار دهند و با توجه به این شرایط حکم به پرداخت مبلغی کمتر صادر شود.[۲۷۶] در پاسخ به این ادعا باید گفت که در تمام اصول مذکور از جبران خسارت کامل صحبت شده است. استفاده از واژه منصفانه در این اصول تنها مربوط به حق بر دادرسی منصفانه و نه معیار جبران خسارت است.[۲۷۷] البته از عبارت غرامت منصفانه در برخی معاهدات حقوق بشری مانند ماده ۶۳ کنوانسیون آمریکایی حقوق بشر و ماده ۱۴ کنوانسیون منع شکنجه استفاده شده است. اما معیار محاکم حقوق بشری در جبران خسارت صرفنظر از تفاوت های جزئی همان جبران خسارت کامل است.[۲۷۸]
ب : اشکال خاص جبران خسارت: بازپروری، جلب رضایت و تضمین عدم تکرار
گرچه در اسناد بین المللی به بازپروری به عنوان شکلی مستقل از جبران خسارت در تخلّف های حقوق بشری اشاره شده است، اما می توان آن را در زمره ی اعاده وضع سابق دانست.[۲۷۹] بازپروری به معنای اعاده ی سلامت روحی[۲۸۰] و جسمانی و اعاده حیثیتی است که در اثر ارتکاب عمل متخلّفانه از بین رفته است. تحقق این امر از طریق سازوکارهایی به منظور درمان صدمات روحی و جسمانی قربانیان صورت می پذیرد.[۲۸۱] در این زمینه دیوان آمریکایی حقوق بشر پیشرو می باشد و در احکام صادره علاوه بر این که صدمات روحی و هزینه لازم برای درمان را در تعیین غرامت مدنظر قرار می دهد، دسترسی به خدمات بهداشتی جهت درمان صدمات وارده را نیز به عنوان شکلی از جبران خسارت در نظر گرفته است.[۲۸۲] البته به نظر برخی تعبیه سازوکارهایی در تأیید جرایم ارتکابی و کشف حقایق نهفته هم می توانند در زمره ی بازپروری قرار گیرند؛ زیرا هریک از این امور هم می توانند تأثیر مثبت روحی و روانی بر قربانیان داشته باشند.[۲۸۳]
در نظام مسئولیت بین المللی جلب رضایت هنگامی مورد حکم قرار می گیرد که زیان ناشی از تخلّف ها را نتوان با اعاده ی وضع سابق و یا پرداخت غرامت به طور کامل جبران کرد.[۲۸۴] زیان های وارده به حیثیت و شهرت قربانیان در این دسته از زیان ها قرار می گیرند. جلب رضایت مستلزم استفاده از اشکال نمادین و غیرمالی جهت جبران خسارات غیرمالی قربانیان است[۲۸۵] و شامل اقدام های لازم به منظور توقف تخلّف ها، تأیید تخلّف های ارتکابی و کشف کامل حقیقت، جست و جو جهت اطلاع از سرنوشت ناپدیدشدگان، عذرخواهی عمومی و رسمی، مجازات عاملان تخلّف های ارتکابی، یادبود قربانیان می شود.[۲۸۶] همان گونه که مشاهده می شود در برخی موارد بین مصادیق تحقق بازپروری و جلب رضایت هم پوشانی وجود دارد و تفکیک بین آن ها به سهولت امکان پذیر نیست. کشف کامل حقیقت و تأیید تخلّف های ارتکابی می تواند در زمره ی هر دو دسته از اشکال جبران خسارت قرار گیرد. کشف حقیقت در عین حال می تواند مقدمه ای برای استفاده از سایر سازوکارها از جمله شناسایی عاملان تخلّف ها و تعقیب و مجازات آن ها جهت جبران خسارت از قربانیان باشد.[۲۸۷]
در نظام مسئولیت بین المللی اوّلین تعهد دولت متخلّف، تعهد به پایان دادن به عمل متخلّفانه و تضمین عدم تکرار آن است.[۲۸۸] پایان دادن به عمل متخلّفانه مسأله پیچیده ای نیست و منظور از آن متوقف نمودن هرگونه عمل متخلّفانه است. تضمین عدم تکرار همان گونه که از نامش پیداست، مستلزم اتخاذ موازینی با هدف بازدارندگی از تکرار اعمال مشابه در آینده است. این تضمین در موارد ارتکاب تخلّف های حقوق بشری و حقوق بشردوستانه می تواند شامل اتخاذ موازینی جهت کنترل نیروهای امنیتی و نظامی، تضمین حق دادخواهی، تضمین استقلال دستگاه قضایی، حمایت های قانونی از حامیان حقوق بشر، آموزش حقوق بشر، اصلاح قوانین ناکارآمد و تعقیب و مجازات عاملان تخلّف های ارتکابی و… باشد.[۲۸۹]
تفکیک بین مصادیق جلب رضایت و تضمین عدم تکرار هم در برخی موارد روشن نیست و در برخی مصادیق هم پوشانی وجود دارد. اما آن چه که وجه تمایز تضمین عدم تکرار از سایر سازوکارهای جبران خسارت است، آینده محور بودن آن است؛ این که سازوکارهایی تعبیه گردند که اثر بازدارنده داشته باشند و منجر به عدم تکرار وقایعی مشابه در آینده گردند. در حالی که در سایر اشکال جبران خسارت با وجود اهمیت بازدارندگی، جبران زیان وارده از اولویت برخوردار است.
در نظام مسئولیت بین المللی ارائه تضمین عدم تکرار شکلی از جبران خسارت است که ضرورت آن در تمامی تخلّف های ارتکابی از سوی دولت ها احساس نمی شود،[۲۹۰] اما در رابطه با تخلّف های گسترده و سازمان یافته حقوق بشری هم با توجه به نوع جرایم ارتکابی، ضرورت آن ها بیشتر احساس می شود. اشکال تضمین عدم تکرار در رویه مسئولیت بین المللی مشخص نیست، اما در برخی اسناد بین المللی به اشکال ارائه تضمین عدم تکرار در صورت ارتکاب جرایم بین المللی اشاره شده است. انحلال گروه های مسلح شبه دولتی، نسخ همه قوانین (ناظر بر وضعیت های اضطراری) و محاکم فوق العاده و عزل متهمان به ارتکاب جرایم بین المللی از مقامشان سه اقدامی هستند که به نظر کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل برای جلوگیری از ارتکاب مجدد این جرایم لازم هستند. اقدام هایی که بازدارنده هستند و حسب مورد با توجه به نوع جرایم ارتکابی و وضعیت جامعه انتقالی جهت تکمیل تحقق حق بر جبران خسارت قربانیان باید صورت گیرند.[۲۹۱]
مبحث سوم : کشف حقیقت
کشف حقیقت در کنار اجرای عدالت و جبران خسارت به عنوان یکی از راهکارهای لازم جهت تحقق عدالت انتقالی است. در اسناد و معاهدات حقوق بشری به حق قربانیان و خانواده های آن ها مبنی بر دانستن حقیقت اشاره شده است. در ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۲ شورای حقوق بشر قطعنامه ای را در این موضوع به تصویب رساند و از همه دولت ها خواست که اقدام هایی به منظور تسهیل تلاش های قربانیان و خانواده های آن ها مبنی بر کشف حقیقت در رابطه با تخلّف های سنگین حقوق بشری اتخاذ کنند.[۲۹۲] این سند جدیدترین سند بین المللی در رابطه با حق افراد مبنی بر دانستن حقیقت در رابطه با تخلّف های حقوق بشری است. در این سند، شورا ضمن یادآوری منشور سازمان ملل، اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و کنوانسیون های ژنو ۱۹۴۹ و پروتکل های الحاقی ۱۹۷۷ و سایر اسناد حقوق بشری، جهانی بودن و به هم بسته بودن این حقوق را یادآور می شود و در ادامه به آن دسته از اسناد حقوق بشری اشاره می نماید که در آن ها صراحتاً به حق بر حقیقت اشاره شده است. ماده ۳۲ پروتکل اوّل الحاقی ۱۹۷۷ به کنوانسیون های ژنو ۱۹۴۹ در رابطه با حمایت از قربانیان مخاصمات مسلحانه بین المللی، به حق خانواده های قربانیان برای اطلاع از سرنوشت بستگانشان تصریح می نماید. همچنین ماده ۲۴ (۲) کنوانسیون حمایت از کلیه اشخاص از ناپدیدی اجباری مقرر می دارد که قربانیان، حق دانستن حقیقت در رابطه با شرایط ناپدیدی اجباری و نتایج تحقیقات و سرنوشت شخص ناپدید شده را دارند. دولت های عضو متعهد هستند که اقدام های مناسب را در این زمینه اتخاذ نمایند.[۲۹۳]
همچنین شورا در این قطعنامه ضمن یادآوری اقدام های صورت گرفته در اسناد پیشین، از ایجاد یک گزارشگر ویژه در موضوع حقیقت، عدالت و تضمین های عدم تکرار به موجب قطعنامه ۷/۱۸ شورای حقوق بشر در ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۱ استقبال می نماید. شورا اهمیت کشف حقیقت به ویژه در رابطه با تخلّف های سنگین حقوق بشری و حقوق بشردوستانه را یادآور می شود و متذکر می گردد که تعهد دولت ها در کشف حقیقت و شناسایی قربانیان صرفاً محدود به مخاصمات مسلحانه نیست، بلکه به موارد تخلّف های سازمان یافته حقوق بشری در دوران صلح نیز تسری می یابد. به نظر شورا کشف حقیقت یکی از مقدمات لازم در مبارزه با بی کیفری است و بین حق بر حقیقت و حق دسترسی به عدالت و حق بر جبران خسارت یک همبستگی وجود دارد. تضمین حق بر حقیقت منجر به پایان بخشیدن به بی کیفری و ارتقای احترام به حقوق بشر می گردد. بنابراین حق بر حقیقت باید در کامل ترین شکل ممکن از جمله شناسایی عاملان تخلّف های حقوق بشری و حقوق بشردوستانه، علل و شرایط چنین تخلّف هایی به رسمیت شناخته شود.[۲۹۴]
بنابراین نیاز به کشف حقیقت راهکاری است که بیشتر در موارد ارتکاب تخلّف های سنگین و سازمان یافته حقوق بشری وجود دارد؛ مواردی که دولت با اتخاذ سیاست هایی سعی در پنهان کاری زوایای تخلّف های ارتکابی دارد. به همین جهت دولت های انتقالی برای تحقق عدالت انتقالی قبل از هر چیز از سازوکارهایی برای تحقق این راهکار استفاده نمایند. لزوم تحقق این سازوکار به دلیل اهدافی است که تحقق آن می تواند به همراه داشته باشد و در عین حال نیازی که قربانیان تخلّف های سازمان یافته حقوق بشری و خانواده های آن ها به اطلاع از حقیقت دارند. به همین دلیل ضمن بررسی اهداف کشف حقیقت و کمکی که می تواند به تحقق عدالت انتقالی نماید، بررسی ماهیت این حق نیز اجتناب ناپذیر است.
بند اول : اهداف کشف حقیقت
بسیاری از قربانیان و خانواده های قربانیان از کشف حقیقت به عنوان پیش شرط اجرای عدالت یاد می کنند. این به این دلیل است که قبل از اجرای عدالت باید دانسته شود که به دنبال جبران و یا مجازات چه چیزی هستند. بنابراین تا قبل از کشف حقیقت امکان جبران خسارت و اجرای عدالت وجود ندارد. همچنین جامعه نمی تواند بخشی از تاریخش را به فراموشی سپارد. گرچه ممکن است تفاسیر مختلفی از وقایع گذشته وجود داشته باشد، اما آن چه که مسلّم است وقایع ارتکابی گذشته را نمی توان به کلی انکار نمود. وحدت ملی به هویت مشترک ملت بستگی پیدا می کند و این هویت مشترک تا حد زیادی به تاریخ مشترک وابسته است. همچنین حقیقت می تواند به تطهیر و تصفیه فضای جامعه کمک نماید و به این ترتیب مانع از تکرار مجدد حوادث گذشته شود.[۲۹۵] بنابراین تأیید و کشف حقایق تخلّف های ارتکابی اوّلین قدم در راه تحقق عدالت انتقالی است.[۲۹۶]
سازوکارهای تضمین کننده حق بر حقیقت به دنبال تحقق دو هدف عمده هستند: اوّلین هدف بازدارندگی از ارتکاب مجدد تخلّف های حقوق بشری است که این امر از طریق افشای حقایق گذشته صورت می گیرد. دومین هدف، حفظ ادله موجود برای رسیدگی های بعدی دستگاه قضایی به منظور تعقیب و مجازات عاملان و دسترسی قربانیان و خانواده های آن ها به جبران خسارت مؤثر است.[۲۹۷] بنابراین کشف حقیقت خود می تواند فی نفسه یک هدف باشد و در عین حال مقدمه ای برای تحقق سایر شرایط و اهداف عدالت انتقالی نیز قرار بگیرد. کشف حقیقت می تواند سازوکارهای معیوب رژیم گذشته که زمینه برای ارتکاب جرایم بین المللی را فراهم آوردند، افشا نماید. به طور عمده اکثر جوامع انتقالی از دستگاه قضایی فاسد، ناکارآمد، دستگاه امنیتی غیرشفاف رنج می برند که خود مجری و یا زمینه ساز ارتکاب جرایم بین المللی در این جوامع بوده اند. پس کشف حقیقت در این موضوعات می تواند جوامع انتقالی را به سمت اصلاح ساختار موجود سوق دهد و به این ترتیب صلح و امنیت پایدار را برای جامعه به ارمغان بیاورد.
همچنین کشف حقیقت می تواند مقدمه ای برای تحقق سایر شرایط و اهداف عدالت انتقالی باشد. بدون کشف حقیقت نمی توان صحبت از اجرای عدالت نمود. برای جبران خسارات وارده و اجرای عدالت کیفری در وهله اوّل باید جرایم ارتکابی، قربانیان و در نهایت عاملان جرایم ارتکابی شناسایی گردند در غیراین صورت موضوع اجرای عدالت مشخص نیست.
بند دوم : ماهیت حق بر حقیقت
دولت های انتقالی باید سازوکارهای لازم برای جامعه و قربانیان جهت کشف حقیقت در رابطه با تخلّف های سنگین حقوق بشری و حقوق بشردوستانه را اتخاذ کنند. حق بر حقیقت ممکن است در نظام های حقوقی مختلف با عناوین متفاوتی مانند حق بر دانستن، حق بر کسب اطلاع و یا آزادی اطلاعات به رسمیت شناخته شده باشد.[۲۹۸]

نظر دهید »
دانلود مطالب پایان نامه ها با موضوع نقش و اختیار ...
ارسال شده در 21 آذر 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

هر چند انسان به حکم خلقت، در پذیرش یا عدم پذیرش آن آزاد است و هیچ اجباری در کار نیست. اما پذیرفتن و نپذیرفتن دین حق برای او متفاوت خواهد بود؛ اگر پذیرفت شاکر است و اگر نپذیرفت کفور.

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

برگزیدن راه حق و تشرف به دین اسلام اختیاری است، اما بعد از قدم نهادن در این راه و قبول اسلام به عنوان آیین زندگی دیگر عمل به دستورات و معتقد شدن به معارف آن اختیاری نخواهد بود و فرد ملزم به رعایت تمام دستورات آن خواهد بود. از این رو قرآن کریم می فرماید:
«وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً»[۲۴۳]؛
«و هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و فرستاده‏اش به کارى فرمان دهند، براى آنان در کارشان اختیارى باشد و هر کس خدا و فرستاده‏اش را نافرمانى کند قطعاً دچار گمراهىِ آشکارى گردیده است‏‏».
این «باید» در شریعت به معنای «جبر» و «سلب اختیار» نیست. بهترین دلیل برای این حرف، همین است که می بینید افرادی بین گناه و عبادت، آزادانه گناه را انتخاب کرده و آن را مرتکب می شوند. پس معلوم می شود کسی در انجام واجب و ترک حرام مجبور نیست.
راه شناخت اسلام هم کاملاً مشخص است. برای شناخت اسلام دو وسیله عمومی وجود دارد که همگان به آن توصیه شده اند: یکی عقل است و دیگری نقل.[۲۴۴] اولی را براهین و ادله قطعی و مقبول تشکیل می دهد و دومی که خود به دو شاخه تقسیم می شود متشکل است از قرآن و عترت.
بر این اساس اگر کسی مطلبی را به اسلام نسبت داد که با یکی از اینها در ستیز بود به هیچ عنوان از او نمی پذیریم ولی اگر با عقل و نقل در تضاد نبود بلکه مورد تایید این دو بود دلیلی بر نفی آن نیست.
ثانیاً: در سراسر قرآن، عموم مشیت الهی به چشم می خورد که برای مثال می توان به آیه‌ی «وَ ما تَشاؤوُنَ الّا ان یَشاءَ اللهُ» اشاره کرد. قرآن یک کتاب توحیدی عجیبی است؛ یعنی همیشه بشر را از شرک دور می‌کند و اینکه کسی خیال کند در عالم حادثه‌ای رخ می‌دهد که از علم یا قدرت و یا مشیت خدا بیرون باشد را هرگز نمی‌پذیرد. این است که می‌بینیم عبارت « من یشاء» و « ما یشاء» در قرآن زیاد به چشم می‌خورد؛ یعنی جز آنچه خدا بخواهد چیز دیگری در عالم واقع نمی‌شود؛ ولی اینکه همه چیز به مشیت خدا است و چگونگی آن، تفسیر می خواهد.
جبریون یا به اصطلاح کلامی “اشاعره” از این آیات چنین نتیجه‌گیری می کنند که در عالم هیچ چیزی شرط هیچ چیزی نیست. بنابراین اگر قومی در دنیا سعادت پیدا می کند سعادت او مشروط به هیچ شرطی نیست، بلکه خدا خواسته است و اگر قومی در دنیا بدبخت شد نیز باید بگوییم، خدا خواسته است. همچنین در آن دنیا اگر مردمی اهل بهشت شدند، فقط به خاطر این است که خدا خواسته اینها اهل بهشت باشند، نه اینکه چون کار خوب انجام داده اند. درنتیجه، هیچ مانعی ندارد که خدا یک بنده‌ی صالح متقی مطیع را به جهنم ببرد و یک بنده‌ی عاصی گناهکار مشرک را به بهشت ببرد! چون خودش می‌خواهد و هیچ چیز در جهان هستی شرط هیچ چیز دیگر نیست! این گروه پنداشته‌اند که اگر غیر از این بگوییم با توحید و مشیّت عام خدا منافات دارد.
تعریف دقیق اختیار انسان در این بحث این است که انسان، دارای جاذبه‌های درونی مختلفی است که می‌تواند با فعالیت درونی خود، یکی را بر دیگری ترجیح دهد و آنرا انتخاب کند و این اختیار، ملاک تکلیف است. هر جا تکلیفی بود دلالت دارد که چنین اختیاری هست و به عکس: هر جا تکلیفی نبود، دلیل است بر اینکه چنین اختیاری وجود ندارد.
آیاتی داریم که با دلالت مطابقه و با صراحت، دلالت بر اختیار انسان می‌کند:
«قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ» [۲۴۵] «بگو حق از پروردگار است پس هر که بخواهد بگرود وهرکه بخواهدانکار کند.»
ثالثاً: شبهه‌های جبریون باطل است
جبریون با استناد به آیات دیگر قائل به جبری بودن مشیت و اراده ی انسان شدند از جمله آنکه می‌گویند: در کنار آیاتی که ذکر شد ، آیات دیگری هست که موجب توهم جبر است.
یک دسته از این آیات می‌فرماید که مشیت و اراده ی شما، محکوم مشیت خداست و مشیت خدا بر شما غلبه داردمانند آیه: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ» [۲۴۶] «تاخداپروردگار جهانیان نخواهد شما نیز نخواهید خواست»
این آیه ایهام دارد که اگر خدا بخواهد، در ما مشیئتی پیدا می‌شود و اگر نخواهد، ما نیز نخواهیم خواست و کاری انجام نمی‌دهیم. پس آنچه مؤثر است، خواست خداست و ما ابزار بی اراده‌ای بیش نیستیم.
دسته ی دیگر، آیاتی است که می‌فرماید : آنچه انسان انجام می‌دهد، باید به اذن خدا باشد نظیر آیه ی:
«وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَؤمنِ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ» [۲۴۷] «و هیچ کس را نرسد که جز به اذن خدا ایمان بیاورد»
یعنی حتی ایمان و کفر انسان محکوم اذن الهی است.
همچنین، آیاتی در مورد قضا و قدر وجود دارد دال بر اینکه آنچه انجام می‌دهید در کتابی نوشته شده و هیچ چیز خارج از حوزه‌های قضا و قدر الهی تحقق نمی‌یابد. نظیر آیه :
«وَکُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ»[۲۴۸] «و هر چیزى را در کارنامه‏اى روشن برشمرده‏ایم»
مقصود از «إِمامٍ مُبِینٍ» لوح محفوظ است. و برخى گویند که مقصود صحیفه‏هاى اعمال است و چون اثر آن مندرس و کهنه نمى‏شود «مبین» نامیده شده است.[۲۴۹]
ولی اراده ی خدا و انسان، در عرض هم نیستند و اراده ی خدا جانشین اراده ی انسان نمی‌گردد، بلکه در طول یکدیگرند: کاری که با اراده ی انسان صورت می‌گیرد، این کار با مبادی و آثارش، «یکجا» تحت اراده ی خداست. کار ما، با اراده ی خود ما، رابطه علل و معلولی داردما باید اراده کنیم تا کاری انجام گیرد، تا اراده نکنیم، کار تحقق نمی‌یابد اما همین علت و معلول و نیز مبادی دیگر، همه، متعلق اراده ی الهی است. علت قریب و مباشر این کار، اراده ی انسان است پس اراده ی الهی در طول اراده ی انسان است.
با وجود رابطه سلسله وار علی و معلولی؛ اما همه محکوم اراده ی الهی هستند. اصولا کل نظام ، متعلق اراده ی الهی است; تا اراده ی الهی نباشد، این نظام، موجود نمی‌شود اگر اراده ی خدا نباشد، نه ما که مریدیم وجود خواهیم داشت و نه مرادی و نه اراده ای! زیرا چنانکه گفتیم اراده ی ما و خدا در طول یکدیگرند و منافاتی ندارد با این که همه ی این نظام بکلی متعلق اراده ی الهی باشد. این کلید حل همه ی این مسائل است، در اذن، مشیت، قضا و قدر و… که هیچکدام جانشین اراده ی انسان نیستند، بلکه نظامی است فراسوی نظام علت و معلول این جهان. آیاتی در مقام بیان توحید افعالی هستند و می‌خواهند انسان را از جهان که نسبت به خود و خدا دارد خارج کنند، آدمی خیال می‌کند در انجام کارهایش مستقل است، این توهم باطل است (و اکثر انسانها به آن مبتلایند). قرآن‌کریم می‌خواهد مردم را از این غفلت، بیدار کند تا گمان نکنند که مستقل‌اند و چه خدا باشد، چه نباشد و بخواهد یا نخواهد آنان هستند و کارشان را انجام می‌دهند، قرآن می‌خواهد نشان دهد که اراده ی الهی، فوق اراده ی انسانهاست:
«فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ» [۲۵۰] «اگرخدا میخواست قطعأ همه شماراهدایت می کرد»
ای آنان که کفر ورزیدید، گمان نکنید که با کفر ورزیتان، اراده ی شما بر اراده ی خدا غالب آمده، نه، چنین نیست، بلکه «لو شاء لهداکُم…» می‌تواند همه را جبراً هدایت کند ولی این را نخواسته است. خواست تکوینی خدا اینست که انسان از راه اراده ی خود کار کند.
پس این تعبیرات برای آنست که کفار گمان نکنند که وقتی بر خلاف اراده ی تشریعی خدا، عمل می‌کند، او را عاجز کرده یا بروی سبقت گرفته‌اند.
ثالثاً: نظر اسلام درباره جبر یا اختیار انسان در کلام معصومین (ع)
برای روشن شدن بحث رجوع می کنیم به حدیث امام علی (ع ) که چنین می فرماید:
«یقول الإمام علی (ع): لا تقولوا و کلهم الله أنفسهم، فتوهنوا و لا تقولوا اجبرهم علی المعاصی فتظلموه ولکن قولوا لخیر بتوفیق الله و الشر بخذلان الله وکل سابق فی علم الله»[۲۵۱]
مگویید که خداوند مردم را بخودشان واگذار نموده که هرچه خواهند بکنند، زیرا در این صورت خدا را ضعیف و ناتوان شمرده اید. و مگویید آنها را به گناه مجبور ساخته، که لازمه آن ستمکار دانستن خداوند است بلکه بگویید: هرکار نیکی از دست بشر برآید (در عین اختیار) به توفیق خداوند، و کار بدی که مرتکب گردد بر اثر خذلان (یاری ننمودن) خداست. و همه اینها در علم خداوند گذشته است.
«سئل عن الإمام الصادق عن القضاء و القدر: قال: ما استطعت أن تلوم العبد علیه فهو منه و ما لم تستطع أن تلوم العبد علیه فهو من فعل الله. یقول الله للعبد:لم عصیت؟ لم فسقت؟ لم شربت الخمر؟ لم زنیت؟ فهذا فعل العبد، و لا یقول له: لم مرضت؟ لم قصرت؟ لم ابیضّت؟ لم اسودّت؟ لأنه من فعل الله تعالى.» [۲۵۲]
از امام صادق(ع) درباره حقیقت قضا و قدر پرسیدند حضرت فرمود: چیزی که بتوان بنده را بدان سرزنش نمود از بنده است و آنچه که نتوان بنده را در مورد آن سرزنش نمود از خداست، خداوند به بنده اش میگوید چرا گناه کردی، چرا مرتکب جنایت گشتی، چرا میگساری کردی، چرا زنا کردی؟ زیرا این اعمال از بنده است. ولی نمی‌گوید: چرا بیمار شدی، چرا ناتوان گشتی، چرا سفید شدی، چرا سیاه گشتی؟ زیرا اینها از خداست.
«قال الإمام الرضا(ع): إن الله عز وجل لم یطع باکراه، و لم یعص بغلبه، و لم یهمل العباد فی ملکه، هو المالک لما ملکهم و القادر على ما أقدرهم علیه، فإن ائتمر العباد بطاعته لم یکن الله منها صادا، و لا منها مانعا، و إن ائتمروا بمعصیته فشاء أن یحول بینهم و بین ذلک فعل، و إن لم یحل و فعلوه فلیس هو الذی أدخلهم فیه»[۲۵۳]
امام رضا فرمود: خداوند کسی را به اطاعت مجبور نسازد و در معصیتش نیز مقهور و مغلوب کسی نباشد و بندگانش در قلمرو سلطنتش رها و آزاد مطلق نباشند، آنچه را که خود در اختیارشان نهاده خود مالک آن است و بر هر آنچه که قدرت دارند خود بر آن قدرت دارد؛ پس اگر اطاعتش نمودند، خدا آنان را مانع نشود و اگر معصیتش کردند اگر بخواهد مانعیبین آنها و آن فعل پیش آرد که معصیت نکنند و اگر هم مانعشان نگردد و آنها آن را انجام دهند، در حقیقت خدا به معصیت وادارشان نساخته است.
«عن النبی صلى الله علیه وآله أنه قال: یکون فی آخر الزمان قوم یعملون المعاصی، ویقولون: إن الله قد قدرها علیهم، الراد علیهم کشاهر سیفه فی سبیل الله» [۲۵۴]
پیامبر (ص) فرمود: «در آینده گروهی بیایند که خدا را معصیت کنند و گویند خدا برما چنین مقدر نموده، کسیکه گفتار آنها را رد کند مانند کسی باشد که در راه خدا شمشیر زند.»
بزرگترین دلیل جبریون اینست که خداوند از ازل به کارهای بندگان آگاه بوده است و اگر بگوییم آنان در کارهایشان آزادند نتیجه آن است علم خدا تخلف پذیر است. و بطلان این دلیل کاملاً واضح است.
آری خدا علم دارد که مردم به اختیار خود فلان کار کنند، پس اگر بگوییم آنان در آن کار مجبورند بر خلاف علم خداوند گفته ایم. وشگفت اینکه قائلین به جبر خود مسلمان و بلکه از دانشمندان این دین هستند، پس آنان ثواب و عقاب و مدح وتوبیخ خداوند را که از مسلّمات دین اسلام است چگونه توجیه می کنند و در بعثت انبیاء چه فایده ای مترتب برآن دارند؟!
استاد بزرگ ایت الله خوئی در کتاب البیان به این مسئله پرداخته اند:
«هر انسانی درک می کند که وی بر بخشی از کارهایش قدرت دارد که می تواند آن را انجام دهد یا انجام ندهد، وهمه می دانیم که چون کار زشتی از کسی سرزند مورد سرزنش عقلا، و چون کار نیکی از او سر زند مورد ستایش آنان باشد و این بهترین دلیل است بر اینکه هرکسی در کارش مختار است و مجبور نیست.
و هر انسان عاقل این را نیز درک می کند که وی گرچه در برخی از کارهایش مختار است اما مقدمات آن کارها از اختیارش خارج است ، زیرا از جمله مقدمات کار یکی وجود خود او و زنده بودنش و درک آن کار و شوق و علاقه اش به آن کار و متناسب بودن آن کار با یکی از نیروهای جسمی او و توانش بر انجام آن کار است که همه اینها از اختیار او خارج و بدست کسی دیگر است که او همان سازنده انسان است.
و معلوم است که انسان نسبت به سازنده خود مانند ساختمان نسبت به بنّا یا خطّ نسبت به خطّاط نیست که چون کار تمام شد دیگر به سازنده نیازی نداشته باشد، بلکه انسان تا زمانی که قرار است زنده باشد مدام به آن نیازمند است که هر آن به وی مدد رساند و حیاتش را ادامه دهد و به ضربان قلبش استمرار بخشد مانند روشنایی برق که بایستی مدام از کارخانه برق نیرو بگیرد و هر آن که ارتباطش از آن قطع شود در حال خاموش می شود.
پس کارهای انسان مانند آن است که شما در اتاقی تاریک دکمه چراغی را بزنی و آن را روشن کنی که از سویی این روشنایی به شما نسبت داده می شود که شما دکمه را زده ای و از سوی دیگر به موتورهای مولد برق نسبت داده می شود که اگر به آنجا متصل نبود نوری نبود.
محققان متأخر در این باب معتقدند: «اصل قدرت تمام وسائلی که عوامل طبیعی کار می باشد از خداوند است و بهره برداری اختیاری از آن قدرت و وسائل مربوط به انسان است. نظر امامیه اصل امر بین الامرین و بهترین تفسیر برای این اصل است. بدین صورت فرض کنیم که فردی مبتلا به فلج است، به طوری که توانایی حرکت ندارد و ما می توانیم با وصل کردن سیم برق او را به حرکت وادار کنیم و آن شخص فلج با نیروئی که ما در اختیارش گذارده ایم اختیارا کارهایی را انجام دهد. در اینجا آنچه از این کار به ما مستند است نیرو و قدرتی است که ما توسط برق در او ایجاد کرده ایم در هر لحظه قدرت سلب آن را داریم. از طرف دیگر بهره برداری به اختیار اوست. همچنین است مثل انسانها، در هر لحظه ریزش آن نیرو از فیاض مطلق انجام می گیرد و در هر لحظه می تواند آن را قطع کند، ولی اختیار بهره برداری از آن نیرو کاملا به دست ماست و این است معنای « لاحول و لاقوه الا بالله»[۲۵۵] با توجه به قاعده معروف «ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها»[۲۵۶] «خداوند ابا و پرهیز دارد از جریان امور، مگر از طریق اسباب آن ها» افعال اختیاری ما نیز از این قاعده مستثنا نیست. از این رو افعال ارادی ما هم مال خداست و هم مال ما، اما در طول هم نه به طور اشتراک. جمع بودن همه عوامل غیرارادی و قرار دادن اصل اراده در زمره حلقه های اختیار از ناحیه خداست، ولی به کار بردن این اختیار و بهره برداری از آن از ناحیه ماست. در حقیقت او خواسته که ما با اراده و اختیار خود افعال ارادی مان را انجام دهیم. پس او فاعل بالتسبیب است و ما فاعل بالمباشره.
۵-۴-۴ شبهه چهارم: مسئله عقوبت کیفر و پاداش در تعارض با اختیار و آزادی است. موضوع کیفر ارتداد نیز در این شبهه مطرح است.
۵-۴-۴-۱. جواب و رد شبهه
لزوم توجه به دوگانگی الهامات نفسانی انسان (فطرت و وجدان در مقابل نفس اماره) قرآن و حدیث برای وجدان انسان در برابر محیط و جبر تاریخ و جبر اقتصادی و جبر سیاسی و جبر جغرافیایی و …، حریت و آزادی و استقلال قایل است و معتقد است که فطرت و عقل وجدان الهی در انسان در هر شرایطی می تواند بیدار باشد ودر جهت درست سوق دهد و خدا هم، به موجب همان بیداری و تَنَبُّه، انسان را پاداش و کیفر می دهد. این مضمون در اولین حدیث کتاب شریف کافی از امام باقر (ع) بیان شده است:
«لَمّا خَلَقَ اللهُ العقلَ استَنطَقَهُ، ثُمَّ قالَ لَهُ اَقبِل، فَاَقبَلَ، ثُمَّ قالَ لَهُ: اَدبر، فَاَدبرَ، ثُمَّ قالَ … ما خَلَقتُ خَلقاً هُوَ اَحَبُ الیَّ مِنکَ … ایّاکَ اُعاقبُ وَ ایّاکَ اُثیبُ»[۲۵۷] «چون خدا عقل را آفرید از او بازپرسى کرده باو گفت پیش آى پیش آمد، گفت باز گرد، بازگشت، فرمود بعزت و جلالم سوگند مخلوقى که از تو به پیشم محبوب‏تر باشد نیافریدم و ترا تنها به کسانیکه دوستشان دارم بطور کامل دادم. همانا امر و نهى کیفر و پاداشم متوجه تو است.»
بدون شک آن مکتب هایی که انسان را در مقابل شرایط جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیره به صورت موجود مجبور و مانند خسی که روی سیل قرار گرفته است و بدون اختیار خودش این طرف و آن طرف می رود، می دانند، شخصیت انسان را محو کرده اند، ولی قرآن برای انسان شخصیتی مافوق همه‌ی این شرایط قایل است.
یک دلیل دیگر این است که زندگی انسان در منطق قرآن از آدم شروع شده است؛ آن هم یک انسان متعلّم «وَعَلَّمَ آدم الاسماءَ کُلّها»[۲۵۸]، یک انسان مکلف که برگزیده ی خداست، همین انسان عصیان می‌کند؛ همین انسان موفق به توبه می شود. معلوم می شود که اصلاً انسان پیش از اینکه وارد جامعه شود و پیش از آنکه وضع طبقاتی پیدا کند و پیش از آنکه شرایط مختلف سیاسی و اقتصادی و غیره بر او حکومت کند، در درون خودش دو جنبه ی متضاد از الهامات نفسانی دارد. انسان آفریده شده است که از این دو امر متضاد یکی را انتخاب کند، از یک طرف، شیطان می آید.
و انسان را ترغیب و وسوسه می کند که به تعبیر قرآن “تسویل” نام دارد؛ یعنی مرغوب شهوانی انسان را زیبا جلوه می دهد و از طرف دیگر، فطرت و عقل و همچنین پیامبران انسان را به خیر و صلاح دعوت می کنند. به انسان گفته اند تو اختیار کاملی داری که از میان این دو ضد، یکی را انتخاب کنی. یعنی جنگ تلخی است میان مشتهیات نفسانی و الهامات وجدانی و عقلی و هدایت های انبیا که به کمک آنها آمده اند. «وَ نفسٍ وَ ما سَواها * فَاَلهَمَها فُجورها وَ تَقواها»[۲۵۹] «سوگند به نَفْس و آن کس که آن را درست کرد * سپس پلیدکارى و پرهیزگارى‏اش را به آن الهام کرد»

نظر دهید »
دانلود فایل پایان نامه : پروژه های پژوهشی و تحقیقاتی دانشگاه ها با موضوع :سیاست دولت عربستان سعودی در قبال ...
ارسال شده در 21 آذر 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

در یک بررسی جامعه‌شناختی، جمعیت کنونی بحرین در هفت دسته جای می‌گیرد: یک، خانواده حاکم(آل خلیفه)؛ دوم، سنی‌هایی که اصلیت آفریقایی دارند و طی فرایند برده‌فروشی و خرید برده در قرن‌های ۱۸ و ۱۹ وارد بحرین شدند؛ سوم، سنی‌هایی که اصلیت عرب دارند و ریشه آنان به قبایل جزایر اطراف بحرین می‌رسد؛ چهارم، سنی‌هایی که تحت عنوان “هوله” معروف‌اند. اینان نیز اصلیت عرب دارند و از اهالی اطراف جزایر بحرین هستند؛ پنجم، طبقه‌ای که به “بحارنه” معروف‌اند، شیعیان اصیل بحرینی هستند؛ ششم، طبقه‌ای که به عجم معروف‌اند و از ایران به بحرین مهاجرت کرده‌اند و به‌مرورزمان جزئی از جمعیت بحرین شده‌اند؛ هفتم، دسته‌ای کوچک و پراکنده‌ای از اقوام مختلف دیگر هستند(بحرانی،۹:۱۳۸۱).
شیعیان بحرین همواره مناصب سیاسی و فرصتهای اقتصادی محدودی داشته‌اند و از تبعیض‌های گوناگون مذهبی رنج‌برده‌اند،که میتوان به ممانعت در استخدام در بخش‌های دولتی، به‌ویژه پلیس، نیروهای مسلح و وزارت خانه های مهمی چون وزارت کشور، وزارت خارجه، وزارت دفاع و نهادهای امنیتی اشاره کرد. درواقع در شرایطی که، اپوزیسیون شیعه میتواند به‌راحتی هزاران نفر را وارد خیابان کند؛ به دلیل آن است که در این کشور هیچ راه قانونی برای اصلاحات سیاسی در دست نیست ؛ زیرا مسئولان حکومتی، اکثریت را در مجلس و هم‌چنین نیروهای نظامی کشور را در اختیاردارند؛ که با این دو اهرم، جلوی هر اعتراضی را می‌گیرند. (Gengler,2011:213)

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

ازنظر مسائل سیاسی، اعضای خاندان حاکم آل خلیفه، در اخذ کارها و مقامات دولتی مقدم بر دیگران‌اند و به‌هیچ‌روی به شایسته‌سالاری روی نمیآورند. (بحرانی،۱۰۸:۱۳۸۱) سیاست خاندان حاکم در بحرین مبنی بردادن تابعیت بحرینی به مهاجرین سنی مذهب کشورهای دیگر موجب ناخرسندی شیعیان بحرین و اعتراضات آنان شده است؛ این عامل همواره به دلیل تلاش برای از اکثریت انداختن شیعیان در بحرین اعمال می‌شود. تنشهای موجود بین شیعیان و خاندان حاکم (آل خلیفه) ریشه تاریخی در تفاوت‌های طبقاتی و فرهنگی دو گروه و هم‌چنین وابستگی دیرینه آل خلیفه به قدرت‌های خارجی (آمریکا و عربستان سعودی) و استفاده از کارگران خارجی به‌منظور از اکثریت انداختن شیعیان در این کشور باهدف حفظ حکومت خود بوده است. به‌طورکلی مهمترین ویژگی حکومت آل خلیفه که در طول تاریخ باعث نارضایتی مردم شده را می‌توان در تبعیض مذهبی و اقتدارگرایی خلاصه نمود؛ برای نمونه در دهه ۱۹۸۰ نارضایتیهای عمومی از حکومت و سیاست تبعیض‌آمیز آن به تشدید مخالفتها و برخوردهای طولانی بین نیروهای امنیتی و فعالان سیاسی انجامید. (مجتهد زاده ، ۴۹۶:۱۳۷۹)
تحولات بحرین بیش از آنکه تابعی از تحولات منطقه و بین‌الملل باشد، محصول تحولات داخلی و مطالبات مشروع مردمی بوده است. آن‌هم در شرایطی که اکثریت‌قریب‌به‌اتفاق مردم، مورد تبعیض افقی و عمودی قرار گرفتند. یعنی این تبعیض هم درباره مردم غیر شیعی مشاهده‌شده و هم تبعیض عمیق درباره سایر مردم این کشور اعمال‌شده است. (قادری،۱۳۹۱: ۷)
رهبران بحرین همواره، از تقابل مردم با حکومت سلطنت مطلقه و مستبد گونه خود نگران هستند و راه‌حل این چالش را سرکوب و کشتار شیعیان میدانند. حکومت بحرین همواره در تلاش بوده است تا، بافت جمعیتی این کشور را باهدف از اکثریت انداختن شیعیان تغییر دهد. درکل می‌توان فرقهگرایی و تبعیض علیه شیعیان را بارزترین ویژگی حکومت آل خلیفه دانست. در مورد بحرین متأسفانه این واقعیت بسیار پررنگ جلوه میکند و به‌حق باید شیعیان این کشور را اکثریتی فراموش‌شده دانست. (قربان پور ، ۹۰:۱۳۸۵)
۴-۲- عوامل موثر برشکل‌گیری بحران بحرین
تظاهرات ضد دولتی چندین کشور در خاورمیانه در اوایل سال ۲۰۱۱ گریبان گیر بحرین نیز شد. معترضان، با الهام از رویدادهای اخیر در مصر و تونس، تظاهرات خود را در۱۴فوریه۲۰۱۱ آغاز کردند که این تنش در میان توده مردمی با طبقه حاکم در جریان است. جمعیت معترضان در ۲۲ فوریه همان سال به اوج خود رسید و بیش از یک‌صد هزار معترض در میدان مروارید گرده‌ام آمدند. . (Ibish, 2011: 41)
شرایط و ساختار سیاسی و روابط خاص دولت و جامعه در بحرین و به‌ویژه رویکرد رژیم سیاسی خاندان آل خلیفه،زمینه‌ساز هرگونه تحول و اعتراضات مردمی در این کشور است . ماهیت رژیم سیاسی بحرین، پادشاهی مشروطه است . مطابق با قانون اساسی این کشور، ظاهراً قوای سه‌گانه مستقل بوده، مجاز به اعمال‌نفوذ در وظایف و اختیارات یکدیگر نیستند؛ اما در عمل تمامی سه قوه زیر نظر مستقیم امیر بحرین قرار دارد که همراه با ولیعهد و نخست‌وزیر بر کشور حکمرانی می‌کنند. طبق قانون اساسی بحرین، امیر بحرین حاکم و رئیس کشور است و بزرگ‌ترین فرزند ذکور وی ، به‌عنوان جانشین تعیین می‌شود.(آدمی، ۱۳۹۱: ۱۴۹)
با درگذشت شیخ عیسی بن سلمان و به قدرت رسیدن فرزند وی حمد بن عیسی،پادشاه کنونی بحرین، خاندان آل خلیفه تلاش‌های جدیدی را برای افزایش مشروعیت آغاز کرد . شیخ حمد در فوریه ۲۰۰۱ ، با برگزاری همه‌پرسی در خصوص منشور ملی و تصویب آن، ضمن تغییر نام امیرنشین بحرین به پادشاهی، حیات پارلمانی را از طریق دو مجلس شورا و نیابتی به این کشور بازگرداند.
در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۰۲ ، اغلب گروه‌های مهم شیعی مانند وفاق اسلامی به علت برخی ملاحظات قانون اساسی، در آن شرکت نکردند، اما این حزب به‌عنوان نماینده اصلی شیعیان بحرین در انتخابات سال‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۱۰ ، مشارکت کرد و توانست به ترتیب ۱۷ و ۱۸ کرسی از مجموع ۴۰ کرسی مجلس بحرین را به دست آورد. باوجود مشارکت احزاب شیعی در انتخابات پارلمانی و کسب برخی کرسی‌ها، همواره این احساس در شیعیان بحرین وجود دارد که آن‌ها از شرکت جدی و تأثیرگذار در ساختار قدرت محروم هستند و توزیع کرسی‌های پارلمانی در مناطق شیعی و سنی بحرین به‌گونه‌ای است که شیعیان در شرایط کنونی هیچ‌گاه نمی‌توانند بیش از ۱۸ کرسی از مجموع ۴۰ کرسی مجلس و اکثریت را در این مجلس از آن خود کنند. (آدمی، ۱۳۹۱: ۱۵۰) خاندان آل خلیفه برای آن‌که اکثریت مجلس فرمایش را نیز نمایندگان شیعی تشکیل ندهند، طبق گزارش‌های مرکز حقوق بشر بحرین اقدام به صدور ویزا و اعطای تابعیت بحرینی به شهروندان سنی مذهب دیگر کشورهای حاشیه‌ی خلیج‌فارس می کند.(Katzman, 2011: 3)
این در حالی است که دولت بحرین فشارهای زیادی را بر شهروندان شیعه‌مذهب بحرینی اعمال می‌کند و مانع از اعطاء امتیاز شهروندی به اقوام شیعه‌مذهب «بیدون» که قرن‌هاست در بحرین زندگی می‌کنند ، می‌شود. شیعیان در بحرین از حضور در پست‌های نظامی و امنیتی محروم هستند و دولت آل خلیفه از طریق صدور روادید برای شهروندانم سنی مذهب اردنی، یمنی و عراقی کمبود نیروهای دفاعی و امنیتی خود را جبران می‌کند. دولت بحرین همواره فقدان صلاحیت‌های علمی شیعیان برای تصاحب پست‌های کلیدی را،عامل اصلی برای این تبعیض معرفی کرده است و این در حالی است که ۷۰ درصد از فارغ‌التحصیلان دانشگاهی در این کشور را شیعیان تشکیل می‌دهند. (ابراهیمی،۱۳۹۱: ۱۱۹)
به دنبال انتخابات مجلس این کشور در سال ۲۰۱۰ که شائبه‌ی تقلب سیستماتیک در آن از سوی شیعیان به خاندان آل خلیفه وارد شد ، دولت این کشور دست به سرکوب سنگین مخالفان و فعالان حقوق بشری زد، سرکوبی که نویدبخش بازگشت بحرین به تحولات سال ۱۹۹۰ بود.این سرکوب‌ها با نارضایتی‌های شدید اجتماعی و اقتصادی که از سطح بالایی از بیکاری جوانان و فساد دولتمردان ناشی می‌شد همراه شده بود.تحولات بحرین سبب به لرزه درآمدن جهان عرب، قبل از انقلاب‌های تونس و مصر شده بود.در همین شرایط بود که معترضین اقدام به سازمان‌دهی اعتراض هماهنگ در ۱۴ فوریه‌ی ۲۰۱۱ نمودند. تمرکز و هدف اصلی سازمان دهندگان این اعتراض تضمین مشارکت سیاسی و پاسخگویی دولتمردان بود و در ابتدا هیچ‌گونه تغییر ساختاری در این کشور را مدنظر نداشتند.اعتراضات روز خشم در بحرین با دهمین سالگرد تصویب منشور سال ۲۰۰۱ که به دنبال اعطای حقوق سیاسی و شهروندی بیشتر به مردم این کشور بود همزمان شده بود. (Coates Ulrichsen, 2013: 2)
بحرین از کشورهایی است که با توجه به زمینه‌های داخلی ، شاهد تجربه‌ی خیزش‌های مردمی بوده است.تظاهرات کنندگان بحرینی به‌طور مشخص پنج درخواست اصلی از دولت آل خلیفه داشتند:

    • محدود کردن قدرت آل خلیفه از طریق تغییر قانون اساسی
    • افزایش اختیارات شورای نمایندگان
    • رفع معضل بیکاری و افزایش فرصت‌های شغلی
    • جایگزین کردن پست‌های حساسی که تحت کنترل خاندان آل خلیفه است
    • اصلاح قانون انتخابات و آزادی بیشتر انتخاباتی.(ابراهیمی، ۱۳۹۱: ۱۱۴)

اگرچه رویکردهای فرقه‌گرایانه‌ی خاندان آل خلیفه موجب شده است تا بیشتر شهروندان شیعه‌مذهب این کشور تحت‌فشار باشند، اما دامنه‌ی اعتراضات و مخالفت‌ها نسبت به سیاست‌های دولت به اقشار سنی مذهب این کشور نیز رسیده است. جهت‌گیری دولت مانع از توزیع مناسب ثروت و قدرت در جامعه‌ی بحرین و باعث بروز اختلافات طبقاتی و شکاف اجتماعی سرسام‌آور در این کشور شده است. (ابراهیمی،۱۳۹۱: ۱۱۹)
باوجودآنکه اعضای خاندان سلطنتی تنها ۲ درصد از جمعیت کشور بحرین را تشکیل می‌دهند، ۱۷ درصد از پست‌های کلیدی و نیمی از سمت‌هایی مانند وزارت و استانداری‌ها را در اختیاردارند.از طرف دیگر وزرای وزارت خانه‌های حساس و کلیدی چون وزارت دفاع، داخلی، امنیت و نخست‌وزیر و رئیس قوه‌ی قضائیه همواره از بین اعضای خاندان سلطنتی انتخاب می‌شوند.در عرصه‌ی اقتصادی نیز بخش اعظم سهام کمپانی‌ها و شرکت‌های داخلی تحت کنترل اعضای خاندان آل خلیفه است و این در حالی است که اکثر جوانان بحرینی با معضل بیکاری روبه‌رو هستند.
لذا بسترهای وقوع خیزش‌های مردمی در این کشور را نمی‌توان صرفاً به جهت‌گیری‌های فرقه‌گرایانه خاندان حاکم تقلیل دهیم بلکه شکاف‌های عمیق اقتصادی،سیاسی و اجتماعی خاندان حاکم با دیگر افراد جامعه اعم از سنی و شیعه موجب شده تا خیزش‌ها در بحرین رنگ و بویی مردمی به خود بگیرد و اقشار مختلف جامعه را بدون در نظر گرفتن تفاوت‌های مذهبی به خیابان‌ها هدایت کند. (ابراهیمی،۱۳۹۱: ۱۲۱)
فعالیت سیاسی مردم بحرین اکثراً توسط جنبشهایی نظیر جبهه آزادی‌بخش بحرین، جبهه اسلامی برای آزادی بحرین، حزب‌الله بحرین، حرکت هسته‌های انقلابی، حزب الدعوه، حرکت ستمدیدگان بحرین و دیگر حرکت‌ها و جنبش‌ها سازمان‌دهی میشود. (مصلی نژاد ،۱۶۲:۱۳۹۱)
جمعیت وفاق ملى اسلامی بزرگ‌ترین و برجسته‌ترین حزب سیاسى شیعه است که به همراه احزاب دیگر شیعى همچون حزب عمل اسلامی و حزب رساله در قیام‌های اخیر بحرین حضور فعال داشته‌اند.این مسئله خطرات بسیارى را براى دیگر حاکمان دیکتاتور در منطقه ایجاد می‌کند و بیش‌تر از همه عربستان را مورد هدف قرار می‌دهد. در عربستان اگرچه عمده جمعیت، اهل تسنن هستند و حاکمیت نیز مثل بحرین در دست آن‌هاست اما عمده منابع نفتى در کشورهاى اسلامى و حوزه خلیج‌فارس مثل عربستان سعودى در مناطقى قرار دارد که شیعیان در آن ساکن هستند(حجت شمامی،۱۳۹۰: ۳۷).
به‌طورکلی می‌توان ریشه‌های بحران بحرین را این‌گونه دسته‌بندی کرد:

    1. حکومت اقلیت سنی بر اکثریت شیعیان

جمعیت آل خلیفه که بر بحرین حکومت می‌کنند حدود ۳۰۰۰ نفر هستند که تمام مناصب حکومتی را قبضه کرده‌اند. به‌طوری‌که غیر از منصب پادشاهی دیگر مناصب حکومتی نیز در دست آن‌ها قرار دارد. در این میان نخست‌وزیر بحرین شیخ خلیفه بن سلمان آل خلیفه از ۱۹۷۱ تاکنون منصب نخست‌وزیری را بر عهده دارد و طی این سال‌ها سرکوب مردم به دست ایشان انجام‌شده است.

    1. ممانعت از مشارکت سیاسی شیعیان

در راستای حکومت اقلیت بر اکثریت مناصب حکومتی به شیعیان داده نمی‌شود. جالب آنجا که حکومت با ترفندهای مختلف سعی دارد فشار این جمعیت اکثریتی را خنثی کند؛ چنان‌که در انتخابات مجلس،انتخابات به شکلی مهندسی‌شده بود که در بهترین حالت تنها ۱۸ نماینده شیعه می‌توانستند وارد مجلس شوند.

    1. تغییر بافت جمعیتی بحرین،

حکومت بحرین برای تغییر بافت جمعیتی این کشور به نفع اهل سنت به مهاجران سنی از کشورهایی چون پاکستان، بنگلادش، اردن و… تابعیت داده که اکثر آن‌ها هیچ تخصصی هم ندارند و به امید گرفتن زمین به بحرین می‌آیند. همچنین حکومت بحرین از این افراد در تشکیلات نظامی و پلیس استفاده می‌کند که خود نشان از تبعیض شدید مذهبی در این کشور دارد.

    1. فاصله طبقاتی و توزیع ناعادلانه ثروت.

عامل دیگری که در شکل‌گیری انقلاب اخیر مؤثر بود توزیع ناعادلانه ثروت و عمق یافتن فاصله طبقاتی بود. ثروت در بحرین در اختیار گروه اندکی است و این در حالی است که اکثریت جامعه در زیرخط فقر زندگی می‌کنند. بر اساس گزارش رسمی سازمان ملل متحد هر شخصی که در بحرین کمتر از هزار دلار در ماه درآمد داشته باشد، زیرخط فقر قرار دارد این در حالی است که درآمد متوسط شهروندان بحرینی حدود ۵۰۰ دلار در ماه است. این امربر چالش موجود بین شیعه - سنی منطبق شده و اعتراضات را شعله‌ور کرده است(هاشمی نسب،۱۳۸۹: ۲۶)
۴-۳- واکنش دولت آل خلیفه به تحولات انقلابی این کشور
انقلاب مردم بحرین بدون شک یکی از روندهای ناشی از بیداری اسلامی در منطقه است؛ روندی که استمرار سیاست‌ها و خط‌مشی‌های ضدمردمی و تبعیض‌آمیز برخی حکومت‌های منطقه را برای مردم غیرقابل‌تحمل نمایانده است. در این روندها، تغییر حکومت و ایجاد ساختارها و ارکانی سازگار با حق، عدالت و امنیت همگانی تعقیب می‌شود.
مردم بحرین نیز در ادامه انقلاب‌های مردم در مصر، یمن، تونس و همچنین تحرکات مردم در برخی دیگر از دولت‌های عربی منطقه، این روند را آغاز کردند و تحرکاتی را با آرزوی تغییر وضعیت موجود و سرنگونی دولت آل خلیفه به عمل آوردند. تفاوت آشکار قیام مردم بحرین با دیگر دولت‌های عربی منطقه، ورود آشکار یک دولت خارجی و هم‌پیمان حکومت مرکزی به‌منظور تضمین بقای این حکومت و سرکوب انقلابیون است. همین امر، نه‌تنها به وضعیت سیاسی و عینی قیام بحرین جلوه‌ای متفاوت بخشیده بلکه از منظر حقوقی نیز عناصری متفاوت را در این وضعیت دخیل نموده است؛ وضعیتی که در پرتو آن، موازین ناظر بر التزام دولت مرکزی به رعایت حقوق غیرنظامیان و شهروندان معترض بحرینی نه‌تنها بر مقامات سیاسی، نظامی و امنیتی بحرین بلکه بر نیروهای مداخله‌گر عربستانی نیز اعمال خواهد شد.این در حالی است که اغلب سازمان‌های بین‌المللی و همچنین برخی از دولت‌های عضو شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، ماهیت اقدامات مردمی علیه دولت بحرین را «تظاهرات و اقدامات اعتراضی کاملاً مسالمت‌آمیز » توصیف کرده‌اند؛ اقداماتی که واکنش‌های مسلحانه، امنیتی و سرکوبگرانه دولت‌های بحرین و عربستان و به‌کارگیری ارتش یا نیروهای مجهز به سلاح‌های سبک و سنگین در این روند را توجیه نمی‌کند.(ساعد، ۱۳۹۱: ۳)
بعد از گسترش اعتراضات مسالمت‌آمیز مردمى در بحرین، خانواده آل خلیفه در ابتدا خواستند با ترفندى ، سنی‌ها را در مقابل شیعیان قرار دهند که موفق به این کار نشدند.(راضی،۱۳۹۰: ۵۴)اگرچه حرکت اعتراضی در ابتدا در مقیاس کوچک و عمدتاً به روستاهای شیعه‌نشین خارج از منامه محدود می‌شد، اما سرکوب و کشتار معترضان در ۱۴ و ۱۵ فوریه سبب گسترش اعتراضات شد.این امر سبب حضور گسترده‌ی معترضان به میدان لوء لوء منامه شد.لایه‌های مردمی و قومی شرکت‌کننده در این تظاهرات گسترده بود و تعداد بی‌سابقه‌ای از مردم شیعه و سنی مذهب بحرین در آن مشارکت داشتند که شعار محوری آن‌ها «نه شیعه، نه سنی فقط مردم بحرین» بود. (Coates Ulrichsen, 2013: 3)
در تظاهرات شب ۱۶ فوریه ۲۰۱۱ که ده‌ها هزار نفر از جوانان بحرینی حضور داشتند معترضان در میدان لوء لوء خواهان برکناری شیخ خلیفه بن سلمان ۴۰ ساله، نخست‌وزیر این کشور بودندکه با واکنش تند نیروهای امنیتی رژیم بحرین مواجه شدند و بسیاری از معترضین دستگیر شدند.در مقابل اعتراضات صورت گرفته توسط معترضین مخالف حکومت، دولت بحرین اقدام به سازمان‌دهی تجمع حامیان حکومت در مسجد الفاتح در جفیر(Juffair) در تاریخ ۲۱ فوریه نمود . این تجمع یک‌بار دیگر در تاریخ ۲ مارس نیز جهت حمایت از رژیم بحرین صورت گرفت. حامیان دولت تحت عنوان تجمع وحدت ملی(TGONU) شناخته می‌شدند که از اهل سنت وفادار به رژیم ، اخوان بحرین و برخی جوامع قبیله‌ای و شهری تشکیل‌شده بود.در مقابل مخالفان دولت بحرین در ۲۵ فوریه در تجمع ۲۰۰ هزارنفری در میدان لوء لوء منامه شرکت کردند و خواستار استعفای نخست‌وزیر شدند.این تظاهرات به‌عنوان یک بسیج اجتماعی بی‌سابقه در جنبش‌های عربی در سال ۲۰۱۱ شناخته می‌شد.(Lynch, 2012: 110)
با گسترش ناآرامی‌ها در بحرین دولت آل خلیفه علاوه بر استمداد از دولت‌های خارجی برای مداخله در امور بحرین جهت کنترل ناآرامی‌ها در این کشور، به دنبال آن بود تا با ایجاد یک سری اصلاحات نمادین از دامنه‌ی اعتراضات مردمی بکاهد.اقدام نیروهای امنیتی و پلیس بحرین در ۱۷ فوریه در حمله به معترضین و کشتن ۴ تن از آنان سبب رادیکالیزه تر شدن اوضاع این کشور شد به‌طوری‌که باوجود پیشنهاد شیخ حمد در خصوص برگزاری گفتگوهای ملی و آزادی زندانیان سیاسی،تظاهرات به سمت شعارهای ضد سلطنتی در این کشور سوق پیدا کرد. ( Katja, 2012: 15)
رژیم بحرین از زمان استقلال، همواره با مخالفت و حرکت‌های مردمى روبه‌رو بوده و براى سرکوب این حرکت‌ها، همیشه دست به دامان کمک‌های خارجى شده است. ازاین‌رو سازمان اطلاعات و امنیت بحرین، هم‌زمان با استقلال این کشور و حتی پیش از آن به دست انگلیسی‌ها ایجاد شد و تا امروز نیز از سوى انگلیسی‌ها هدایت می‌شود. شوراى همکارى خلیج‌فارس نیز که عربستان سعودى در آن بیشترین نفوذ را دارد، بر اساس برنامه‌ریزی‌های مشترک، درزمینه مسائل امنیتى و اطلاعاتى، تقریباً به‌صورت هماهنگ و یک شبکه واحد عمل می‌کنند . روش‌های اعمال شکنجه و ترور و سرکوب در همه این کشورها تقریباً یکسان و در بحران‌های ایجادشده براى هر کشور، سایرین هم شریک بوده‌اند. ازاین‌رو دخالت نظامى عربستان سعودى را در سرکوب حرکت‌های مردمى در این راستا تبیین می‌شود. (قنبری، ۱۳۹۰: ۲۵)
سرکوب معترضین بحرینی که با کمک نیروهای امنیتی شورای همکاری خلیج‌فارس صورت گرفت ، طی آن ۴۶ تن کشته و۳ هزار نفر دیگر نیز بازداشت شدند و تا پایان سال ۲۰۱۱ حدود ۴ هزار نفر از معترضین نیز شغل خود را از دست دادند.از طرف دیگر با برگزاری مسابقات فرمول یک در آوریل۲۰۱۲ نیز معترضین به‌شدت تظاهرات خود علیه خاندان آل خلیفه افزودند تا به‌واسطه‌ی پوشش جهانی این مسابقات بتوانند فشار بیشتری به دولت بحرین وارد کنند. (Kenneth, 2011: 6)
با گسترش مخالفت‌ها مذاکرات در ماه مارس ۲۰۱۱ بین شاهزاده سلمان بن حمد آل خلیفه و حزب الوفاق که به‌عنوان بزرگ‌ترین جامعه‌ی سیاسی مخالف رژیم شناخته می‌شود برگزار شد که طی آن دولت بحرین قول انجام برخی اصلاحات سیاسی را داد اما زمانی که الوفاق شرط اولیه برای ادامه گفتگوها و رسیدن به توافق جامع را تنظیم قانون اساسی جدید عنوان کرد ، گفتگوها با شکست مواجه شد.بعد از ایجاد بن‌بست در مذاکرات نیروهای سپر جزیره به رهبری عربستان در ۱۴ مارس برای کنترل اوضاع، وارد بحرین شدند.این نیروها شامل ۱۰۰۰ نفر از گارد ملی عربستان سعودی و ۵۰۰ پلیس نظامی امارات بودندکه در کنار پلیس و نیروهای امنیتی بحرین برای بازگشت ثبات به این کشور وارد عمل شدند.
بلافاصله پس از ورود نیروهای سپر جزیره دولت بحرین ۱۵ مارس را به‌عنوان وضعیت اضطراری در این کشور اعلام کرد که تا ۱ ژوئن ۲۰۱۱ این وضعیت ادامه داشت. همزمان باسیاست سرکوب و ارعابی که از جانب نیروهای امنیتی رژیم بحرین علیه معترضین استفاده می‌شد حکومت در یک کمپین تبلیغاتی هماهنگ در رسانه‌های دولتی ، مخالفان دولت را به‌عنوان عاملین دشمن و خشونت‌طلب و خائن معرفی می‌کردند. (Coates Ulrichsen, 2013: 3)
بعدازآن که معترضین همه‌روزه در میدان لوء لوء منامه به تظاهرات علیه رژیم حاکم ادامه می‌دادند برای آن‌که این میدان مانند میدان تحریر قاهره به نماد معترضین علیه رژیم حاکم بدل نشود در ۱۸ مارس ۲۰۱۱ اقدام به تخریب این میدان نمود. این در حالی است که این میدان در سال ۱۹۸۲ به‌عنوان یادبود سازمان شورای همکاری خلیج‌فارس ایجاد شد.۶ ستون این بنا که نشانگر وحدت دولت‌های این سازمان بود تنها چند روز بعد از ورود نیروهای همین سازمان نابود شد.(Farmer, 2001: 12)
بعد از ۱ ژوئن ۲۰۱۱ وضعیت اضطراری حکومت‌نظامی در این کشور لغو شد . در مدت کوتاهی بعدازآن دولت بحرین برای جلوگیری از گسترش مخالفت‌ها طرح تشکیل گفتگوهای ملی را مطرح کرد.اما تعمیق اختلافات در درون محافظه‌کار و تندرو آل خلیفه به سردمداری افرادی چون خالد بن احمد آل خلیفه رئیس دادگاه سلطنتی و خلیفه بن احمد آل خلیفه رئیس نیروهای دفاع بحرین و وجود شک و تردید میان مخالفان در خصوص تعهد رژیم به وعده‌هایش منجر به شکست این طرح شد(Coates Ulrichsen, 2013: 4)
طرح گفتگوی ملی تا حد زیادی با کمیسیون تحقیق مستقل بحرین (BICI) که در ۲۹ ژوئن توسط شاه حمد ایجاد شد هم‌پوشانی کارکردی داشت.ریاست این کمیسیون بر عهده‌ی شریف باسیونی ، پرفسور مصری بود که در کمیسیون شورای سازمان ملل متحد که مسئول رسیدگی به جنایات جنگی در یوگوسلاوی در سال ۱۹۹۰ بود نیز عضویت داشت.اولین گزارش این کمیسیون در ۲۳ نوامبر منتشر شد که طی آن شریف باسیونی در یک سخنرانی تلویزیونی در مقابل پادشاه بحرین اظهار داشت که نیروهای امنیتی بیش‌ازحد به سرکوب معترضان و شکنجه‌ی زندانیان پرداختند.از طرف دیگر بیمارستان‌ها و اورژانس‌ها نیز از قوانین موجود در خصوص لزوم مداوای شهروندان امتناع کرده بودند.
او استدلال نمود که این تظاهرات برای دست‌یابی به حقوق شهروندی است و معترضین به دنبال تغییر رژیم در بحرین نیستند و هم‌چنین شواهدی مبنی بر دخالت ایران و ارتباط معترضین بحرینی با این کشور وجود ندارد. گزارش ۵۱۳ صفحه‌ای این کمیسیون مبین سوءاستفاده از قدرت از جانب نیروهای نظامی و امنیتی بحرین در سرکوب معترضین بود. (Coates Ulrichsen, 2013: 4)
در پاسخ به گزارش مطروحه از جانب این کمیسیون پادشاه بحرین خود را متعهد به اصلاحات و تأسیس کمیسیون ملی برای نظارت بر اجرای این اصلاحات نمود. طی این تعهد اقداماتی نظیر خلع مقام از سوءاستفاده کنندگان از قدرت،بازسازی خانه‌ها و اماکن مقدس شیعیان که در طول تظاهرات نابودشده بود و هم‌چنین تدوین لوایحی قانونی تعریف شکنجه و برقراری مجازات برای نیروهایی که از انجام آن سرپیچی کنند هم‌چنین بازگشت کارگران و کارمندانی بود که در جریان اعتراضات اخراج شده بودند، وعده داده شد.

نظر دهید »
مقالات و پایان نامه ها در رابطه با تعیین رابطه ...
ارسال شده در 21 آذر 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

▪ یاد داری
قابلیت ذخیره سازی و نگهداری اطلاعات نیز بخش مهمی در فرایند یادگیری است. عوامل متعددی می‌توانند بر یادداری تاثیر گذار باشند، امّا قابلیت بازیابی بعدی اطلاعات و عمل کردن براساس آن در یادگیری مشاهده‌ای ضرورت حیاتی دارد.
▪ بازسازی
به محض آن که به مدل توجه کردید و اطلاعات را به حافظه خود سپردید، زمان انجام واقعی رفتاری که مشاهده کرده‌اید فرا می‌رسد. تمرین بیشترِ رفتار یاد گرفته شده به یافتن مهارت بیشتر منجر خواهد شد.
▪ انگیزه
سرانجام، برای موفقیت یادگیری مشاهده‌ای باید انگیزه کافی برای تقلید از رفتاری که مدل‌سازی شده است داشت. تشویق و تنبیه، نقش مهمی در انگیزش ایفاء می‌کنند. همان‌طور که روبروشدن با این محرک‌ها می‌تواند بسیار موثر باشد، مشاهده تشویق یا تنبیه دیگران نیز موثر است. مثلاً اگر شما ببینید که دانش‌آموز دیگری به خاطر سروقت حاضرشدن در کلاس نمره اضافی گرفته است، شما هم ممکن است هر روز چند دقیقه زودتر از قبل در کلاس حاضر شوید.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

برخلاف نظریه روانکاوی، نظریه یادگیری اجتماعی توجیه ساده‌تری از نقش‌آموزی جنسیتی به‌دست می‌دهد. این نظریه هم بر پاداش‌ها و مجازات‌هائی که کودکان برای رفتار مناسب یا غیرمناسب جنسیتی دریافت می‌کنند تأکید دارد، و هم بر شیوه‌های یادگیری رفتارهای مربوط به نقش جنسیتی از راه مشاهده بزرگسالان (باندورا - Bandura در ۱۹۸۶؛ میشل - Mischel در ۱۹۶۶). برای مثال، کودکان تفاوت‌هائی را در رفتار زن و مرد می‌بینند و به فرض‌هائی در مورد آنچه برای خودشان مناسب است، می‌رسند (پری - Perry و بوسی - Bussey در ۱۹۸۴). یادگیری مشاهده‌ای در عین حال به کودکان امکان می‌دهد از راه الگوبرداری از بزرگسالان همجنس و مهم و مورد علاقه خود، رفتارهای ویژه جنسیت خود را فرا گیرند.
بنابراین، همانند نظریه روانکاوی، نظریه یادگیری اجتماعی نیز مفاهیم سرمشق‌گیری و همانند‌سازی خاص خود دارد، با این تفاوت که مفاهیم آن بر یادگیری مشاهده‌ای استوار هستند و نه بر حل و فصل تعارضات درونی. www.migna.ir
دو نکته کلی‌تر در مورد نظریه یادگیری اجتماعی در خور تأکید است:
نکته اول اینکه برخلاف نظریه روانکاوی، در نظریه یادگیری اجتماعی عقیده بر این است که نقش‌آموزی جنسیتی نیز یکی دیگر از رفتارهای آموخته شده است، و برای تبیین آن نیازی به اصول و فرآیندهای روانشناختی خاصی نیست.
نکته دوم اینکه اگر نقش‌آموزی جنسیتی را چیزی خاص و جدا از سایر رفتارها ندانیم، در این صورت باید بپذیریم که نقش‌آموزی جنسیتی، رفتاری است نه غیرقابل اجتناب و نه تغییرناپذیر. کودکان رفتارهای جنسیتی را به این دلیل می‌آموزند که در هر فرهنگ، جنسیت با پاداش‌ها و تنبیه‌ها پیوند یافته است. چنانچه فرهنگ معینی در جهان‌بینی خود بر نقش‌های جنسیتی کمتر تأکید ورزد، رفتار کودکان نیز کمتر متأثر از نقش‌های جنسیتی خواهد بود.
شواهد گوناگون مؤید چارچوب عمومی نظریه یادگیری اجتماعی در حوزه نقش‌آموزی جنسیتی است. والدین، رفتارهای جنسیتی مناسب و غیرمناسب را به‌شیوه متفاوت پاداش داده یا تنبیه می‌کنند و در عین حال نخستین سرمشق‌های رفتار زنانه و مردانه برای کودکان محسوب می‌شوند. از دوره نوپائی به‌بعد، اکثر والدین برای دخترها یا پسرها لباس و اسباب‌بازی‌های متفاوتی تهیه می‌کنند (راینگولد - Rheingold و کوک - Cook در ۱۹۷۵). مشاهده کودکان پیش‌دبستانی در خانه‌هایشان نشان داده که دختران به‌خاطر لباس پوشیدن مستقل، رقصیدن، بازی با عروسک و دور و بر بزرگسالان بودن پاداش می‌بینند، در حالی‌که به‌خاطر دست‌کاری اشیاء، دویدن، جست‌وخیز و بالا رفتن از درخت و دیوار سرزنش می‌شوند. در مقابل، والدین پسران خود را به‌خاطر بازی با مهره‌های چوبی تشویق می‌کنند و به‌خاطر عروسک‌بازی، درخواست کمک از دیگران، و حتی کمک داوطلبانه به دیگران، از آنها انتقاد می‌کنند (فاگوت - Fagot در ۱۹۷۸). والدین انتظار دارند پسرها استقلال عمل بیشتری نشان دهند، و در عین حال، انتظارات آنها از پسرها بیش از دختران است. والدین همچنین به‌درخواست کمک از سوی پسرها و بر جنبه‌های روابط فردی فعالیت‌های آنان کمتر توجه دارند. نکته آخر اینکه والدین پسران خود را به‌هر دو صورت کلامی و بدنی بیش از دختران تنبیه می‌کنند (مکابی و ژاکلین، ۱۹۷۴).
برخی معتقد هستند که واکنش‌های متفاوت والدین در برابر دختران و پسران، به این علت نیست که بخواهند نگرش‌های خود را بر کودکان تحمیل کنند، بلکه آنان صرفاً به تفاوت‌های فطری واقعی بین دو جنس واکنش نشان می‌دهند (مکابی، ۱۹۸۰). برای مثال، حتی در مرحله‌ نوپائی، پسرها بیش از دخترها در پی جلب توجه دیگران برمی‌آیند. به‌علاوه، پژوهش‌ها حاکی از آن است که جنس نر آدمی بیش از جنس ماده به پرخاشگری جسمانی متوسل می‌شود (مکابی و ژاکلین، ۱۹۷۴). شاید به‌همین علت نیز والدین پسرها را بیش از دخترها تنبیه می‌کنند.
شاید نظر فوق چندان بی‌پایه هم نباشد، اما در این هم شکی نیست که بزرگسالان، با انتظارات قالبی به کودکان می‌نگرند و این خود سبب می‌شود که آنان رفتار متفاوتی با دختر و پسر داشته باشند. برای مثال، بزرگسالانی که نوزادان را در بیمارستان از پشت شیشه اتاق نوزادان تماشا می‌کردند ادعا داشتند که می‌توانند جنسیت نوزادان را تشخیص دهند. هر وقت که آنها فکر می‌کردند نوزاد پسر است او را با واژه‌هائی نظیر ”عضلانی“، ”قوی“ و ”درشت‌اندام“ توصیف می‌کردند، اما نوزادانی را که به تصورشان دختر بودند با واژه‌هائی چون ظریف، ریزنقش و ”لطیف“ توصیف می‌کردند (لوریا - Luria و روبین - Rubin در ۱۹۷۴). در بررسی دیگری، دانشجویان دانشگاه به تماشای فیلمی از یک کودک ۹ ماهه نشستند که واکنش‌های هیجانی شدید اما ضد و نقیض به اسباب‌بازی ”علی‌ورجه“ نشان می‌داد. دانشجویانی که تصور می‌کردند کودک پسر است، واکنش او را در برابر ”علی‌ورجه“ به‌عنوان خشم گزارش دادند؛ دانشجویانی که کودک را دختر می‌پنداشتند، همان عکس‌العمل را واکنش ترس دانستند (کندری و کندری - Condry در ۱۹۷۶). در مطالعه دیگری وقتی به کودک نام ”دیوید“ (نام پسر) یا نام ”الیزا“ (نام دختر) داده می‌شد، آزمودنی‌ها با کودکی که نام پسرانه داشت برخورد خشن‌تری داشتند (بم، مارتینا - Martyna و واتسون، ۱۹۷۶).
به‌نظر می‌رسد پدرها بیشتر از مادرها به نقش‌آموزی جنسیتی فرزندان خود، به‌ویژه پسرها، توجه دارند. مثلاً هرگاه پسر با اسباب‌بازی‌های ”دخترانه“ بازی کند، پدرها واکنش منفی (مثلاً، ابراز مخالفت یا جلوگیری از ادامه بازی) نشان می‌دهند، اما مادرها کاری به‌کار کودک ندارند. پدرها کمتر نگران شرکت دخترانشان در بازی‌های ”پسرانه“ می‌شوند، اما در این مورد هم بیشتر از مادرها واکنش منفی نشان می‌دهند (لانگلووا - Langlois و داونز - Downs در ۱۹۸۰).
هم در نظریه روانکاوی و هم در نظریه یادگیری اجتماعی، عقیده بر این است که کودک از طریق الگوگیری از والد همجنس خود یا بزرگسال دیگری که همجنس او است، نقش جنسیتی خود را فرا می‌گیرد. اما این دو نظریه در مورد انگیزه این الگوگیری هم‌داستان نیستند.
هرچند والدین ممکن است با توجه به نقش‌های قالبی جنسیتی با فرزندان خود رفتار کنند، ولی خود کودکان بیشتر سوگیری جنسیتی دارند. همسالان کودکان، در رعایت نقش‌های قالبی جنسیتی از والدین سختگیرتر هستند. در واقع، والدینی که آگاهانه می‌کوشند فرزندانشان را بدون توجه به نقش‌های قالبی جنسیتی تربیت کنند (مثلاً با ایفاء نقش‌های غیرسنتی جنسیتی در خانه، یا با ترغیب کودکان به‌شرکت در فعالیت‌های متنوع بی‌آنکه برچسب زنانه یا مردانه به آنها زده باشند)، با خاطری آزرده درمی‌یابند که نفوذ و فشار همسالان، تلاش‌های آنان را نقش برآب می‌سازد. به‌ویژه، پسرهائی که به فعالیت‌های ”دخترانه“ رو می‌کنند مورد انتقاد پسرهای دیگر قرار می‌گیرند. وقتی پسری عروسک‌بازی می‌کند، یا در موقع ناراحتی زیر گریه می‌زند، و یا از کودک درمانده‌ای دلجوئی می‌کند، پسران دیگر فوراً او را نازک‌نارنجی می‌خوانند. اما به‌نظر می‌رسد دخترها ایرادی نمی‌بینند که دختری به فعالیت‌های پسرانه بپردازد و یا با اسباب‌بازی‌های ”پسرانه“ بازی کند (لانگلووا و داونز، ۱۹۸۰).
نکته فوق به یک پدیده عمومی اشاره دارد: در فرهنگ آمریکا، رفتار زنانه برای پسرها به‌مراتب ناپسندیده‌تر از رفتار مردانه برای دخترها است. برچسب ”بچه‌ننه“ برای پسرها ناراحت‌کننده‌تر است تا برچسب ”خانم سبیلو“ برای دخترها. پسرهای چهار و پنج ساله، در تنهائی بیشتر با اسباب‌بازی‌ها و فعالیت‌های دخترانه (مانند عروسک، روژلب و آئینه، یا روبان سر) خود را مشغول می‌کنند تا در حصور بزرگسال یا پسری دیگر. اما در مورد دخترها بود و نبود تماشاگر تأثیری در انتخاب نوع سرگرمی ندارد (کوباسی‌گاوا - Kobasigawa، آراکاکی - Arakaki، آویگونی - Awiguni در ۱۹۶۶؛ هارتاپ - Hartup و مور، ۱۹۶۳).
علاوه بر تأثیر والدین و همسالان، کتاب‌های کودکان و برنامه‌های تلویزیونی نیز سهم عمده‌ای در شکل‌گیری نقش‌های قالبی جنسیتی دارند. تاچندی پیش در اغلب کتاب‌های کودکان، پسرها در نقش‌های فعال و در حال حل مسئله به تصویر کشیده می‌شدند. در این کتاب‌ها، نقش‌های حاکی از شجاعت و قهرمانی، پایداری در برابر مشکلات، سازندگی و دستیابی به هدف از آن پسرها بود و دخترها بیشتر نقشی پذیرا و نافعال داشتند. تصویری که از دخترها در کتاب‌های داستانی ارائه می‌شد حاکی از آن بود که دخترها از موقعیت‌های خطربار اجتناب می‌ورزند، به آسانی دست از تلاش برمی‌دارند، از دیگران یاری می‌طلبند و تماشاگر تلاش دیگران برای دستیابی به هدف می‌شوند. تفاوت‌های مشابهی نیز در نقش‌های جنسیتی در برنامه‌های تلویزیونی ویژه کودکان می‌توان یافت (استرن‌گلانز - Sternglanz و سربین - Serbin در ۱۹۷۴).
در کوشش‌هائی به‌منظور تغییر نقش‌های قالبی جنسیتی، برای کودکان برخی برنامه‌های تلویزیونی پخش کردند که در آنها نقش‌های قالبی جنسیتی به‌صورت وارونه ارائه شده بود (برای مثال، در این برنامه‌ها دخترها در مسابقات ورزشی برنده می‌شدند یا به ریاست می‌رسیدند). نتایج نشان داد که این کوشش‌ها تا حدودی موفقیت‌آمیز بود (دیویدسون - Davidson، یاسونا - Yasuna، و تاور - Tower در ۱۹۷۹). اما واضح است که برنامه‌های تلویزیونی نمی‌توانند اثر واقعیت‌های زندگی را خنثی سازند.
در یکی از بررسی‌ها، وقتی کودکان پنج یا شش ساله فیلم‌هائی را دیدند که در آنها برچسب‌های رایج جنسیتی مشاغل وارونه شده بود (زن‌ها در نقش پزشک و مردها در نقش پرستار)، نکتهٔ فوق تأیید شد. مدتی بعد هنگامی که ضمن سؤال‌هائی از این کودکان درباره فیلم‌ها عکس هنرپیشه‌ها نیز به آنان نشان داده شد، اغلب آنها هنرپیشه‌های زن را پرستار و هنرپیشه‌های مرد را پزشک دانستند. داشتن مادر شاغل و تماس شخصی با زنان پزشک و مردان پرستار احتمالاً به کودک کمک می‌کند نقش‌هائی را که کمتر سنتی هستند بپذیرد (کوردوآ - Cordua، مک‌گرا - McGraw، و درابمن - Drabman در ۱۹۷۹).
نظریه یادگیری اجتماعی، این پدیده‌های نقش‌آموزی جنسیتی را به‌خوبی تبیین می‌کند، اما از تبیین برخی مشاهدات نیز ناتوان است. نخست اینکه در این نظریه، کودک موجودی پذیرای نیروهای محیط معرفی می‌شود: کودک ساخته و پرداخته جامعه، والدین، همسالان و رسانه‌ها است. چنین تصویری از کودک، ناهمخوان با توصیف قبلی ما از او به‌عنوان موجودی است که می‌تواند صورت اغراق‌آمیزی از مقررات جنسیتی جامعه خود بسازد و آن را مصرانه‌تر از بزرگسالان در مورد خود و همسالانش اعمال کند. نکت دوم اینکه، در تصویر کودک از مقررات جنسیتی، الگوی رشدی جالبی دیده می‌شود. برای مثال، اکثر چهارساله‌ها و نه ساله‌ها بر این باور هستند که نباید در انتخاب شغل محدودیتی به‌لحاظ جنسیت وجود داشته باشد: در صورت تمایل، زنان می‌توانند پزشکی را، و مردان پرستاری را به‌عنوان شغل خود انتخاب کنند. اما در فاصله بین چهارسالگی و نه سالگی، کودکان در مورد انتخاب شغل انعطاف‌ناپذیر می‌شوند. حدود ۹۰ درصد کودکان شش‌ساله و هفت‌ساله معتقد هستند به‌لحاظ جنسیت باید محدودیت‌هائی در انتخاب شغل داشته باشد (دامون - Damon در ۱۹۷۷).
آیا این مشاهدات برای ما آشنا نیستند؟ اگر فکر می‌کنید این کودکان شبیه واقع‌گرایان اخلاقی در دوره پیش‌عملیاتی پیاژه هستند، حق با شما است. به‌همین دلیل نیز کلبرگ یک نظریه شناختی - رشدی درباره نقش‌آموزی جنسیتی ارائه کرد که مستقیماً ریشه در نظریه رشدشناختی پیاژه دارد.
در این مبحث باید توجه داشت که مفاهیم یادگیری اجتماعی و نظریه شناخت اجتماعی به یک معنا به کار می‌روند. با آنکه در دانش روان‌شناسی اصطلاح یادگیری اجتماعی برای همگان دارای معنای کاملاً روشنی است و هر کس در نظر نخست به مفهوم و کاربرد آن پی می‌برد، اما برای توضیح بیشتر، یادگیری اجتماعی به آن گونه رفتارهایی گفته می‌شود که در میان افراد جامعه و محیط دارای جنبه تعاملی باشد. بعضی از این رفتارها ممکن است خوشایند و بعضی دیگر ناخوشایند جلوه کنند. مردم می‌کوشند به فرزندانشان رفتارهایی را بیاموزند که مورد تایید اکثر افراد جامعه باشند.
البته، رفتارهایی که از لحاظ اجتماعی مورد پذیرش قرار می‌گیرند، نه تنها در هر فرهنگی با هم تفاوت دارند،‌بلکه در هر گروهی در یک فرهنگ معین نیز با هم فرق می‌کنند. چنانکه رفتارهای مرسوم و مورد تایید در هر شهر و منطقه‌ای با شهرها و منطقه‌های دیگر یکسان نیستند. افزون بر اینها رفتارهای قابل قبول اجتماعی با سن و جنس افراد نیز وابسته‌اند. رفتار بزرگسالان با کودکان و جنس مخالف و نیز کودکان با بزرگسالان و همتایان به گونه‌ای چشمگیر با هم اختلاف دارد. به طور کلی باید آموخت که با هر جنس و دوره‌های سنی چه رفتاری شایسته و مورد پسند جامعه است.نکته اصلی این است که یادگیری اجتماعی فقط یک رشته رفتارهای جامعه‌پسند را شامل نمی‌شود، بلکه به ما می‌آموزد که چه رفتارهایی در چه شرایطی قابل قبول نیستند. به سخن دیگر، یادگیری اجتماعی موثر با شمار بسیاری از تعمیمی و تخصیص سر و کار پیدا می‌کند.شاید یکی از مهمترین کارهای خانه و مدرسه در آغاز سن تحصیلی کودکان و سالهای بعد از آن توجه به رشد و پرورش کودکان برای همنوایی و سازگاری با چشمداشتهای اجتماعی باشد. این فرایندها خواستها و ضابطه‌های فرهنگ یک جامعه را متناسب با جنس و سن کودکان همراه با مسئولیت‌هایشان به آنان منتقل می‌سازند.
اساس کار در انتقال آموزشهای اجتماعی این است که کودک چگونه رفتارهای قابل قبول جامعه را می‌تواند بیاموزد؟ روان‌شناسان یادگیری اجتماعی اغلب پاسخ می‌دهند که به وسیله تقلید یا نسخه‌برداری از رفتار دیگران می‌توان به چنین مهمی توفیق یافت. گاهی یادگیری از راه تقلید را یادگیری مشاهده‌ای نیز نامیده‌اند که کودکان و نوجوانان به این وسیله پاسخهای جدیدی به دست می‌آورند یا آنکه پاسخهای موجود خود را تغییر می‌دهند. در واقع نظریه‌های یادگیری اجتماعی پایه‌های این گونه رفتارخها یا تغییر رفتارها را بیان می‌کنند.
پیشینه نظریه‌های یادگیری
جان دالرد و نیل میلر دو تن از پژوهشگران روان‌شناسی در سالهای ۱۹۵۰ در دانشگاه معروف ییل با همکاری یکدیگر می‌خواستند میان روش کار فروید و رفتارگرایی پیوند و تلفیقی به وجود آورند. برای دستیابی به چنین هدفی نخستن راه این بود که روش روان‌کاوی فروید را با شیوه یادگیری کلارک هال مبنی بر کاهش سایق ارتباط دهند. همانندی این دو روش در این است که نظریه هال یک نظریه کاهش تنش است. هر دو نظریه موجودهای زنده را افرادی می‌شناسدند که می‌کوشند فشارها و ناراحتیهایی را که بر اثر سایقهای ارضاء نشده ایجاد گردیده‌اند کاهش دهند. دوم آنکه، هر دو نظریه به اهمیت یادگیری در آغاز رشد و تاثیر آن در دوره پس از آن تاکید می‌ورزند. گر چه هر دو نظریه برای توصیف روش کار خود واژه‌های متفاوتی به کار می‌برند، اما به نتایج کار یکسانی می‌رسند، یعنی کاستن از فشارهای روانی.
میلر (۱۹۴۴) برای پی بردن به بی‌تصمیمی و کشاکشهای روانی چهار اصل را به قرار زیر تعیین کرده است:
هر چه به یک هدف مطلوب نزدیکتر شویم گرایش برای دستیابی به آن بیشتر می‌شود (شیب نزدیکی)
گرایش به دور شدن از یک محل یا یک شی‌ء که از آن می‌ترسند چون هر چه به آن نزدیکتر شویم این ترس شدیدتر می‌شود (شیب دوری).
قدرت گرایش دوم (دوری) از گرایش نخست با سرعت بیشتری افزایش می‌یابد. به سخن دیگر، شیب دوری جویی از شیب نزدیکی ممکن است تندتر باشد.
قدرت هر دو گرایش با قدرت سایقی که گرایش‌ها بر آنها مبتنی هستند تفاوت دارد. سطح بالای سایق ممکن است به حد ارتفاع شیب کامل برسد.
دالرد و میلر در سال ۱۹۵۰ درباره بنیادهای یادگیری به اختصار این گونه اظهار نظر می‌کنند:
باید سایق یا نیازی وجود داشته تا موجب تسریع عمل گردد.
وجود نشانه‌هایی که اطلاعات لازم را برای پاسخ موجود زنده فراهم می‌آورند.
وجود خود پاسخ است که در شرطی شدن عامل پیش از دریافت پاداش پدید می‌آید.
تاثیر پاداش یا تقویت یک رفتار معین.
به طور کلی نظریه یادگیری اجتماعی بندورا و والترز می‌کوشد که میان کاهش سایق کلاک هال که به چگونگی و توصیف رویدادهای برونی می‌پردازد با روان‌کاوی فروید که برای درک رفتار آدمی به رویدادهای درونی یا وجدان ناآگاه، توجه دارد ارتباطی برقرار سازد.
با توجه به زمینه و پیشینه ساخت اجتماعی، آن‌گونه که بیان شد، یادگیری در این دسته از نظریه‌ها براساس ارتباط فرد با ضابطه‌ها و آداب و رسوم اجتماعی صورت می‌پذیرد. با مشاهده افراد آدمی در محیط اجتماعی و تقلید از آنهاست که انسان می‌آموزد مردم چگونه رفتار می‌کنند و کارها و مهارتها و به طور کلی بیشتر امور زندگی چگونه انجام می‌شوند.
باید توجه داشت که نظریه یادگیری اجتماعی عوامل تقویتی را در تثبیت یادگیری مهم می‌شمارد،‌ اما آنها را شرط لازم برای یادگیری نمی‌شناسد. چنانکه کودکان از راه مشاهده می‌توانند رفتارهای پرخاشگرانه را بدون تمرین یا دریافت پاداش بیاموزند. گرچه یادگیری بدون پاسخ آشکار انجام می‌شود؛ اما نظریه‌پردازان یادگیری اجتماعی ادعا نمی‌کنند که یادیگری بدون پاسخ آشکار مهمتر و کارآمدتر از پاسخ عینی و فعال در امر یادگیری است. حتی پژوهشهایی که درباره سرمشتق گیری صورت گرفته بیانگر این واقعیت می‌باشند که یادگیرنده باید در عملکردهای آشکار وارد شود تا نشان دهد که یادگیری از راه مشاهده رخ داده است یا نه. با وجود این، نظریه یادگیری اجتماعی مانند نظریه‌شناختی مدعی است که یادگیری در یک سطح فکری انجام می‌شود.
نظریه یادگیری اجتماعی بندورا
اگر مردم مجبور بودند برای تصمیم‌گیری در مورد این که چه کاری انجام دهند فقط بر روی تاثیرات اعمال گذشته خودشان تکیه کنند، یادگیری به طور فزاینده‌ای وقتگیر و طاقت‌فرسا می‌شد.
خوشبختانه اغلب رفتارهای انسانی به طور مشاهده‌ای و از طریق مدل‌سازی فراگرفته شده‌اند: فرد از طریق مشاهده دیگران، ایده چگونگی انجام رفتارهای تازه را شکل می‌دهد. در موقعیت‌های بعدی، این اطلاعات رمزی به عنوان راهنمایی برای عمل، در خدمت فرد خواهد بود.»
آلبرت بندورا، نظریه یادگیری اجتماعی، ۱۹۷۷
نظریه یادگیری اجتماعی با موضعی اصولی در اوایل نیمه دوم قرن بیستم به وسیله گروهی از روان‌شناسان، به ویژه البرت بندورا با کوشش و فعالیتی گسترده مطرح گردید. گر چه این نظریه بر شرطی شدن عامل، مانند تغییر رفتار قرار دارد، اما بنیادهای اصلی آن بر نمادسازی، فرضیه‌انگاری، جست و جوی روابط علت و معلول و پیش‌بینی پیامدهای رفتاری استوار است. به این جهت این نظریه آمیزه‌ای از رفتارگرایی و شناخت‌گرایی است.
به عقیده بندورا محیط بی‌شک در رفتار تاثیر می‌کند. نظام اجتماعی است که از راه تشویق و تنبیه افراد جامعه را به اجرای رفتارهای معینی وادار می‌سازد یعنی، به اصطلاح بندورا رفتار انسان بر جبرگرایی دوسویه پاریه‌ریزی می‌شود.
بندورا برای توضیح یادگیری اجتماعی خود به مواردی مانند چهارچوب ادراکی، یادگیری کاروری و جانشینی، یادگیری و عملکرد، اهمیت تقلید در یادگیری، الگوبرداری و مشاهده اشاره می‌کند.
چهارچوب ادراکی
نظریه یادگیری اجتماعی بندورا برای آموختن و عملکرد رفتار دارای چند فرضیه است. این فرضیه‌ها بیانگر تعامل یا داد و ستد میان شخص، محیط و رفتار به شکل نمودار می‌ شوند که به تعامل دوسویه ، یادگیری کاروری و نیابتی ، و یادگیری و عملکرد عنوان گردیده‌اند.
تعامل دوسویه
بندورا در سال ۱۹۸۲ رفتار آدمی را در درون یک چهارچوب مثلث دو سویه یا متقابل میان متغیرهای محیطی، عوامل محیطی و شخصی مورد بررسی قرار می‌دهد. در این مثلث ارتباطی خودسودمندی فرد نقش مهمی را به عهده دارد، زیرا انتخاب کار، کسب مهارت و صرف وقت و کوشش موثرند و ضامن استمرار یادگیری می‌باشند. انتظار معلم از شاگردان نیز موید این ارتباط است که به صورت فراگشت نمایان می‌گردد. وقتی معلم به شاگرد می‌گوید «می‌دانم که شما می‌توانید این کار را انجام دهید» شاگرد به احتمال زیاد به موفقیت خود اطمینان پیدا می‌کند. بنابراین، رفتار شاگردان و محیط درسی به شیوه‌های گوناگونی در یکدیگر تاثیر می‌کنند؛ چنانکه وقتی معلم درسی را عرضه می‌کند، هنگامی که شاگردان به محتوا و مضمون درس پی نبرند، در اینجا شیوه‌های آموزشی و نحوه تدریس در رفتار شاگردان تاثیر کرده است و مساله عدم ادراک را به وجود آورده است که باید تغییر کند و به ادراک تبدیل شود. معلم برای اجرای این منظور وظیفه دارد درس را با زمینه‌سازیهای بیشتری تجدید کند. همین مثال، نمونه بارزی از تعامل شخص (شاگرد)، رفتار (یادگیری) و محیط (معلم و شرایط آموزشی) است.
یادگیری کاروری و جانشینی

نظر دهید »
سایت دانلود پایان نامه : دانلود فایل ها در مورد وسواس، احکام و آثار ...
ارسال شده در 21 آذر 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

۱-۵-۲-۲-۳- روش سوم
این روش به گروه دیگری از انسان ها اختصاص دارد که تعدادشان به اندازه ی دسته ی اول نیست. این افراد گرفتار وسواس و دیرباورى هستند و در تمام امور دچار تردید و تشکیک می گردند. یعنى نه از طرق متعارف و نه از طرق غیر متعارف، به یقین یا ظن دست پیدا نمی کنند. این گروه واقعاً مریض هستند و باید تحت درمان قرار بگیرند؛ چون از اراده و قاطعیّت کافی برای تصمیم گیری و رسیدن به قطع یا ظن برخوردار نیستند.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

قطع به حکم شرعىِ واقعى توسط شخص دیرباور یا وسواس را، قطع وسواس مى‏گویند. منظور از قطع وسواس این است که حتی زمانى که راه های متعارف براى حصول قطع، فراهم است، بازهم فرد دیرباور نمی تواند حکم واقعى را کشف کرده و به قطع برسد. نوع مردم و بیشتر عقلاى عالم معمولا از راه‏هاى متعارف، در امور مختلف به قطعیت دست پیدا مى‏کنند. اما درصد کمى از انسان‏ها همان طور که گفتیم گرفتار بیمارى وسواس و دیرباورى هستند و در هر امرى تشکیک مى‏نمایند. این افراد در فقه و اصول داراى احکام خاصى هستند؛ براى مثال، قطعى که در موضوع حکم، اخذ مى‏شود از قطع وسواس و قطع قطاع منصرف است یعنی شامل حال این دو دسته نمی شود.[۱۱۵] مرحوم کاشف الغطاء که خود بنیانگذار این بحث است در کشف الغطاء اشاره می کند که این گروه از انسان ها به دلیل عدم تعادل و توانایی در رسیدن به قطعیّت و یقین، حکمشان در عمل به تکالیف شرعی، این است که به قطع و یقین خود اعتنا نکنند. به عبارت مشخص تر، یعنی این که کثیر الشک ها، نباید به شک خود اعتنا کنند، کثیر القطع ها باید قطع خود را نادیده بگیرند وکثیر الظن ها هم نباید ظن خود را معتبر بدانند. [۱۱۶]
از نظر فقهاء، قطع و یقین هر کس، درباره مسائل شرعی، برای خود او حجّت است. مثلاً اگر کسی یقین داشته باشد که لباسش به نجاست آلوده است، نمی تواند با آن جامه نماز بخواند، اگر چه دیگران او را به این کار ترغیب کنند. اما نکته ای که باید متذّکر شد این است که «قطع» و یقین فرد مبتلا به وسواس، به اجماع فقهای متقدّم و متأخّر، حجّت محسوب نمی شود. از آن جایی که وسواس تخیّل و وهم آدمی را تشدید می کند و آن را به همه افکار و احساسات و حتی به اندیشه، تسرّی می دهد، همه ی فقهاء معتقدند که فرد مبتلا به وسواس، نمی تواند در باره مسائل جزئی و کوچک خود به یقین برسد. او در همه جزئیات، تردید می کند. این تردید ممکن است به جایی برسد که وقتی احتمال وجود هیچ آبی نمی رود، یقین پیدا می کند که به پایش ترشّحی رسیده است.
جستجو وتفحّص در فتاوای مراجع تقلید درخصوص قطع و یقین شخص وسواسی، نشان می دهد که در نزد آنان «یقین شخص وسواسی معتبر نیست.» بنابراین شک وظنّ وسواسی قطعاً و به طریق اولی قابل اعتنا و توجه نخواهد بود. چنین فردی لازم نیست و نباید به یقین خود در زمینه های مورد وسواس، اعتنا کند. شخص وسواسی باید درمواردی مثل نجاست و طهارت، بر طریق یقین و قطع دیگران رفتار نماید و از  یقین سرشار از تردید خود چشم بپوشد. مثلاً در آب کشیدن چیزهای متنجّس به یک و یا دو بار اکتفا نمائید هرچند یقین داشته باشید که آن چیز هنوز نجس است. همچنین اگر از راهی به نجس شدن چیزی یقین پیدا نمود، که برای غیر او یقین آور نیست به این یقین نباید اعتنا کند و متنجّس را نباید آبکشی نماید.[۱۱۷] افرادی که داراى حساسیت نفسانى شدیدى در مورد نجاست هستند (دچار وسوس در طهارت هستند) حتى اگر گاهى یقین به نجاست هم پیدا کردند باید حکم به عدم نجاست کنند، مگر در مواردى که نجس شدن یک شىء را با چشمان خود ببینند به طورى که اگر فرد دیگرى هم آن را ببیند یقین به سرایت نجاست کند فقط در این موارد باید قطع به نجاست پیدا کنند. اجراى این حکم در مورد افراد وسواسی، تا زمانى که حساسیت آن ها به طور کلى از بین برود استمرار دارد.[۱۱۸]
برخی نیز معتقدند که اشخاص وسواسی باید مانند اشخاص معمولی عمل کنند خواه یقین برای آنها حاصل شود یا نه، و الّا در بسیاری از موارد عمل عبادی آنها باطل خواهد شد. بعلاوه اعتقاد دارند که ندانستن مسائل شرعی موجب وسواس می شود و اگر مکلّفین حکم شرعی خود را بدانند وسواس نه تنها رفع می شود بلکه اصلاً پدید نمی آید. اگر فرد وسواسی به وظیفه شرعی ای که مجتهد برایش تعیین کرده است، با دقّت عمل کند، حتماً از دام وسوس نجات پیدا می کند؛ زیرا وظیفه شرعی شخص وسواسی این است که در مسائلی که وسواس دارد، مطابق افراد عادی متدیّن عمل کند و به علم و یقین خود اصلاً توجّهی نداشته باشد. هرگاه شخص وسواسی احساس کرد عملش دلچسب او نیست، یا حتی خیال کرد که عملش باطل است، نباید اعتنا کند، زیرا در این جا وظیفه شرعی او همین است.[۱۱۹]
۱-۵-۳- احتیاط
از نقطه نظرعقلی و نیز شرعی، رعایت جانب احتیاط در عمل به احکام و دستورات شریعت اسلام، مخصوصاً در مواقعی که دسترسی به نص صریح و دلیل قطعی و یقینی، امکان پذیر نمی باشد، اصلی مرجَّح و تردیدناپذیر است. زیرا احتیاط، موجب می شود که شخص مکلّف از افتادن در مفاسد واقعى در امان بماند و درمقابل بتواند به مصالح پیش بینی شده در احکام، دست یابد، مگر این که عمل به احتیاط منجر به وسواس‏ یا اختلال نظام و عسر و حرج در زندگى انسان گردد.[۱۲۰]
عمل کردن بر اساس احتیاط، مستلزم وجود شرایطی است که آشنایی با آن ها، مانع از آن می شود که افراد به واسطه ی عمل به احتیاط گرفتار وسواس گردند. اگر عمل به احتیاط، به صورت درست، زیرکانه، منطقی و عاقلانه و با لحاظ کردن ویژگی های روانی انسان، اتّفاق بیفتد، می تواند حس کمال طلبی و برتری جویی انسان را در عبودیت و بندگی پروردگارش، ارضا نماید. درمقابل، اگر عمل به احتیاط، همراه با افراطی گری و رفتارهای غیرمنطقی باشد، زمینه ی بسیار مناسب و مساعدی را برای رشد و توسعه ی وسواس، افتادن در عسرو حرج و ایجاد اختلال در نظام زندگی فردی و اجتماعی مکلّفین، پدید می آورد. لازمه ی درست عمل کردن براساس احتیاط، در درجه ی اول شناخت درست و دقیق مفهوم احتیاط است.
۱-۵-۳-۱- شناخت و تعریف احتیاط
احتیاط مبحثی است که هم در فقه و هم در اصول مطرح بوده و از این دو جنبه مورد مطالعه و بررسی قرار می گیرد. جنبۀ فقهی آن در باب اجتهاد و تقلید، حدود و قصاص و جنبۀ اصولی آن در بحث اصول عملیّه مطرح شده است که جنبۀ اصولی آن در ذیل مدخل اصل احتیاط می‌آید. بحث احتیاط در فقه از آن جهت است که در کنار اجتهاد و تقلید، یکی از راه‌های امتثال تکلیف است و در اصول فقه نیز مبنا و ملاک وجوب احتیاط در شبهات را، قطع نظر از نوع مکلّف (مجتهد، مقلّد و یا محتاط) تبیین می‌کند.
۱-۵ -۳- ۱-۱- احتیاط در لغت
درقاموس آمده است که احتیاط از ماده «حوط» و به معناى فرا گرفتن و احاطه کردن است. این معنا با مفهوم علم و نگهدارى ، صیانت و مراقبت کردن و بلائى که شخص را فرا می گیرد، سازگار است.[۱۲۱] همچنین احتیاط از باب افتعال، به معناى نگهدارى، دقت و عمل به استوارترین روش و برگزیدنِ مطمئن‌ترین وجوه می باشد. [۱۲۲] این واژه کاربرد وسیع و گسترده ی دارد و معنای «نگهدارى و دقّت فراگیر» از آن استنباط می گردد. کلمه ی «حائط» که از همین ریشه است برای اطلاق به دیوار باغ و خانه استفاده می شود؛ زیرا دیوار فضایی را که در بر می گیرد، از گزند هر آسیب و خطرى حفظ و نگهداری می کند. [۱۲۳] فرد مکلّف هم با عمل کردن به دستورات دینی بر اساس احتیاط، از مصالح تعبیه شده در احکام، به تمام و کمال برخوردار شده و از ضرر و مفاسد مصون می ماند. به عبارت دیگر، عمل به احتیاط یعنی امتثال واقعیّت حکمی که شارع به انجام آن امر نموده است.
۱-۵- ۳-۱-۲- احتیاط در اصطلاح
احتیاط در اصطلاح به معنای اتیان جمیع احتمالات، به منظور امتثال حکم واقعی است؛ مشروط بر آن که عمل به احتیاط موجب اختلال در نظام، عسر و حرج و یا ابتلا به وسواس نگردد.[۱۲۴] به عبارت دیگر «احتیاط» یعنی عمل کردن به گونه‌ای که موجب یقین به ادای تکلیف واقعی شود.
در اصول فقه، اصل احتیاط به این معناست که بر مکلّف لازم است طوری عمل کند که اگر واقعاً تکلیفی بر ذمّه دارد، آن را به انجام رسانده باشد. اصل احتیاط، یک اصل عملی است که هنگام جهل به حکم واقعی، به مکلّف کمک می کند ذمّه ی خود را از مکلَّفٌ به، فارغ و رها سازد. عمل به احتیاط فی نفسه، هم از نظر شرع و هم از نظر عقل، پسندیده و حسَن است، تا زمانی که موجب عسر وحرج و وسواس نگردد. بنا بر دلالت نصوص شرعی، عمل به احتیاط رجحان داشته و مطلوب شارع و مورد وفاق دو حجت ظاهری و باطنی، یعنی عقل سلیم فطری و شرع مقدس می باشد و این حقیقتی غیر قابل انکار است که عمل به احتیاط در همه حال، حتی زمانی که امکان اجتهاد و تقلید وجود دارد، حسَن و نیکو است.[۱۲۵]
گاهی اوقات عمل به احتیاط مستلزم تکرار تکلیف است، مانند زمانی که مکلّف از روى احتیاط نماز را قصر و تمام می خواند و گاهی نیز نیازی به تکرار عمل نیست مثل گفتن احتیاطی اذان و اقامه در نماز.[۱۲۶]
احتیاط گاه در عرف خاص و در علم اصول با عنوان اصاله الاحتیاط یا اصاله الاشتغال یا قاعده اشتغال، استعمال می شود که عبارت است از حکم شارع یا عقل، به لزوم انجام دادن یا ترک جمیع محتملات تکلیف، به هنگام شک در مکلّف به. به بیان دیگر درصورتى‏که انسان به اصل تکلیف مطمئن بوده ولى تردید در وجوب یا حرمت یک مورد خاص پیدا کند، براساس این اصل، مکلّف باید به گونه ای عمل کند که بتواند به انجام دادن تکلیف خود، اطمینان حاصل نماید. مجراى اصل احتیاط، شبهات مقرون به علم اجمالى است. به عبارت دیگر محل اجرای اصل احتیاط یا اشتغال جایى است که شک در مکلّف به، باشد نه در اصل تکلیف.[۱۲۷]
گاهی نیز، احتیاط در عرف عام به‌صورت گسترده تر و در معناى هوشیارى، مراقبت و دوراندیشى کامل در همه امور، که هدف از آن دفع ضرر و خطر احتمالى از خود یا دیگران است، استعمال می شود. حزم و دوراندیشى در کارها از اصول عقلایى است؛ به این معنا که عقلا در همه امور خویش از روش احتیاط بهره مى‌گیرند تا از خطرهاى احتمالى که مال، جان و آبروى آنان را تهدید مى‌کند در امان باشند. اسلام نیز این سیره را تأیید و پیروانش را در همه امور، اعم از فردى یا اجتماعى، دنیوى یا اُخروى به دقت و مراقبت ترغیب کرده‌است[۱۲۸].
با توجه به تعاریف فوق و دیگر تعاریفی که صاحب نظران در این مورد ارائه کرده اند، می توان گفت احتیاط، عبارت است از عمل به روشى فراگیر، یعنی انجام دادن هر کارى که گمان مى رود در دست یافتن به حقیقت و رسیدن انسان به واقع، موثّر باشد، و از طرف دیگر ترک کردن هر عملی که گمان مى رود انسان را از واقعیت دور سازد و باعث دست نیافتن به هدف گردد؛ به گونه اى که پس از عمل کردن بر این اساس، شخص یقین کند که وظیفه واقعی اش را انجام داده است، به هدف تعیین شده ی آن عمل رسیده است و خواسته ی مولا را هم اجابت کرده است. مثل این که شخصى مى داند مبلغى پول به شخصى بدهکار است و نمى داند هزار ریال است یا دو هزار ریال، در صورتى که احتیاط کند و دو هزار ریال بپردازد، یقین پیدا مى کند که بدهکارى خود را پرداخته است و دیگر جاى هیچ گونه گمانى در پرداخت بدهى براى او باقى نمى ماند.
۱-۵-۳-۱-۳- احتیاط در أخبار و روایات
واژه احتیاط و مشتقّات آن، به کرّات در روایات به کار رفته است. با بررسی این روایات می توانیم بفهمیم که ائمه ی هدی(ع) احتیاط را در سخنان خود، به چه معنى و هدفى به کار برده اند. نمونه هایی از این روایات را در زیر مشاهده می کنیم:
على (ع) به کمیل فرمود: «اخوک دینک فاحتط لدینک بما شئت»،[۱۲۹] برادر تو، دین توست، پس تا مى توانى در نگهدارى آن تلاش ورز.
امام صادق(ع) فرمود: «لک ان تنظر الحَزْمَ و تأخذَ بالحائطه لدینک»،[۱۳۰] بر توست که با دقت نگاه کنى و راه نگهدارى دین خود را در پیش گیرى. در جای دیگری می فرمایند: « خُذ بالاحتیاط فى جمیع امورک ما تجد الیه سبیلاً»،[۱۳۱] تا آن جا که امکان دارد، در همه کارهاى خود راه احتیاط را در پیش گیر.
در روایت دیگری از امام علی(ع) درباره دو مُحرِمْ، که شکار کرده بودند، می پرسند: آیا دو نفرى باید کفّاره بدهند، یا آن که هر کدام باید کفّاره جداگانه اى بپردازند. امام فرمودند: خیر بر هر کدام یک کفّاره است. روای مى گوید: شمارى دوستان در این باره از من پرسیدند و من نتوانستم پاسخ دهم. امام فرمودند: هر گاه با چنین پرسش هایى رو به رو شدید که حکم آن را نمى دانستید، بر شما باد به نگهداشت احتیاط، تا بپرسید و از حکم آن آگاه گردید.» [۱۳۲]
دین، گوهرگرانمایه ای است که همگان باید با استوارترین روش، در حفظ و نگهدارى آن، تمام توان خود را مصروف دارند و تلاش کنند. این وظیفه همه ی دینداران است که از هر نوع گمان زیان به ناحیه ی دین دوری کنند و از هر چیزى که در توانمندسازی و نگهدارى دین، اثرگذار است، بهره جویند، تا مانع از وارد شدن هرنوع آسیبی به پیکره و تمامیّت دین و ایمان انسان گردند.
در قرآن نیز مواردی از احتیاط به‌معناى عام آن یعنی دوراندیشی و مراقبت، مطرح شده‌است که از آن جمله می توان به این موضوعات اشاره کرد: روابط اقتصادى و مالى، امور حقوقى، اخبار و گزارش ها، امور نظامى، روابط اجتماعى، اخلاق جنسى. [۱۳۳]
۱-۵-۳-۲- اقسام احتیاط
احتیاط را به دو گونه تقسیم بندی می کنند:
۱-۵-۳-۲- ۱- احتیاط واجب و مستحب
۱-۵-۳-۲- ۱-۱- احتیاط واجب
احتیاط واجب آن است که مجتهد قبل یا بعد از نظر احتیاطی خود، علی الظاهر فتوا نمی دهد، اما این نظر احتیاطی، درعمل، حکم فتوا را دارد. تکلیف مقلّد در برخورد با احتیاط واجب، اختیار است بین عمل و رجوع به مجتهد دیگر.[۱۳۴]
۱-۵-۳-۲- ۱-۲- احتیاط مستحب
در احتیاط مستحب، مجتهد ابتداء فتوای خود را درخصوص موضوع مورد نظر صادر می کند و سپس نظر احتیاطی اش را بیان می کند. تکلیف مقلّد در مقابل احتیاط استحبابی نه وجوب است و نه رجوع به غیر؛ بلکه یا باید به مقتضی فتوی عمل کند یا به احتیاط مستحبّی.[۱۳۵]
۱-۵-۳-۲- ۲- احتیاط شرعی و عقلی
۱-۵-۳-۲- ۲-۱- اصل احتیاط شرعی
احتیاط شرعی عبارت است از حکم شارع به لزوم اتیان آن چه که احتمال وجوب دارد و ترک آن چه که احتمال حرمت دارد. در احتیاط شرعی، اراده ی شارع بر لزومِ اتیان جمیع محتملات تکالیف یا اجتناب از آن ها، به هنگام شک و عدم توانایی برای رسیدن به حکم واقعی، تعلّق می گیرد، البته در صورتی که امکان اتیان همه ی آن ها یا اجتناب از همه ی آن ها وجود داشته باشد.[۱۳۶] هرگاه احتمال بدهیم که انجام دادن کارى واجب و یا ترک عملى لازم است، طبق روایات بسیارى که دلالت بر احتیاط مى‏کنند، مسائل از سه مورد خارج نیستند یا صددرصد مصلحت در انجام دادن آن ها است، پس بى‏شک باید به جاى آورده شوند؛ یا صددرصد مصلحت در ترک آن ها است، پس ترک آن ها لازم است، و یا مشکوک هستند، که در آن صورت کسى که از شبهه‏ناک بپرهیزد، از حرام نجات مى‏یابد و افرادى که چنین اعمالى را مرتکب شوند در حرام واقع مى‏شوند. و در نتیجه هلاکت در انتظار آنهاست بدون آنکه خود بفهمند.
به‏دلیل روایات وارده در این رابطه، اکثر اخباریین قائل به احتیاط شرعى هستند. بعضى از علماى اصول قائل به احتیاط عقلى و شرعى هستند و برخى هم تنها احتیاط عقلى را قبول دارند و مى‏گویند: روایات مورد استناد، یا ارشاد به حکم عقلى دارند و یا دلالت بر استحباب مى‏کنند، و یا در مورد مسائل اعتقادى وارد شده‏اند.[۱۳۷]
۱-۵-۳-۲- ۲-۲- اصل احتیاط عقلى
اصل احتیاط عقلى عبارت است از حکم عقل به لزوم خروج از عهده تکلیف منجز، در صورتى که ممکن باشد. مبنا و دلیل این اصل، قاعده معروف «الاشتغال الیقینى یستدعى الفراغ الیقینى‏» [۱۳۸]یا قاعده «دفع ضرر محتمل» است. به عبارت دیگر عقل حکم مى‏کند که هرکجا و در هر موردى که احتمال ضرر اخروى وجود دارد باید انسان از آن عملى که احتمالا باعث ضرر اخروى مى‏شود پرهیز کند و احتیاط کند به گونه‏اى که آن ضرر احتمالى را از خود دفع نماید. مثلا اگر یقین داشته باشد که در روز جمعه نماز بر او واجب است، ولى نمى‏داند آیا نماز ظهر واجب است یا نماز جمعه؟ در این‏گونه موارد ترک هرکدام از دو نماز موجب احتمال ضرر اخروى است. بنابراین عقل مى‏گوید: احتیاط کن و هر دو را بخوان و همین‏طور در مثال فوق اشتغال ذمه یقینى است پس فراغ ذمه نیز باید یقینى باشد و این حکم عقل است.[۱۳۹]

سوءظن و شناخت آن
سوء ظن یک اختلال شخصیتی و از دسته ی اختلالات روانشناختی است. سوء ظن یا بدبینی که در اصطلاح علم روان شناسی آن را «پارانوئید»[۱۴۰] می نامند، به معنای «عدم قطعیت» است. «پارانویا» یک اصطلاح روان شناختی و روان پزشکی است که در اصل به نوعی آشفتگی فکری یا هذیان دلالت دارد و مبتنی بر بدبینی، حسادت، خودبزرگ بینی یا گزند و آسیب است. افراد بدبین، در روش فکر کردن درباره خود و محیط اطرافشان، انعطاف ناپذیرند. این انعطاف‌ناپذیری می‌تواند موجب ناسازگاری آنان در روابط خانوادگی، شغلی و اجتماعیشان گردد. این گونه رفتارها می‌تواند منشأ پریشان حالی برای خود فرد و اطرافیانش گردد؛ چون این دسته از افراد قدرت پذیرش حقیقت را ندارند.
افراد بدبین خود به دوگروه تقسیم می شوند : گروه اول افرادی هستند که بدبینی و سوء ظن آن ها عارضی بوده و در طول زندگی و در شرایط مختلف، دچار بدبینی می شوند. درچنین وضعیتی که بروز آن طبیعی است، فرد می تواند با کسب آگاهی های بیشتر، به تردید خود بین دانستن و ندانستن، غلبه کند و به قطعیت برسد. وگروه دوم شامل افرادی می شود که بدبینی جزئی از شخصیت آن هاست؛ به طوری که کنترل آن برای فرد امکان پذیر نبوده و او را در حالت ترس و به تبع آن در موقعیّت اضطراب انگیز قرار می دهد. وجود ترس و اضطراب در کنار هم، فرد را در وضعیت توهّم یا پارانویید تثبیت می کند. میزان و شدّت استرسی که در این حالت به فرد وارد می شود، تابعی از شیوه ی تفکّر و باورهای او و متأثّر از برآوردش از میزان آزاردهندگیِ ترس و اضطراب وارده، می باشد. [۱۴۱]
سوءظن در شکل شدید آن، یک اختلال روانی محسوب می شود. وقتی بدبینی شدّت می یابد، فرد بیمار رفتار دیگران را اشتباه و نادرست تفسیر می کند و در واقع احساس می کند چیزی را که می بیند یا می شنود واقعیت ندارد و جریان دیگری در پشت صحنه جاری است. بدبینی باعث تشویش، استرس و عصبانیت در بیمار می گردد.[۱۴۲] ( در افراد مبتلا به وسواس های مذهبی، وجود این بدبینی موجب می شود مثلاً زمانی که مجتهد به طهارت چیزی حکم می کند، او نتواند واقعیّت را بپذیرد.)
 ۱-۵-۴-۱- ویژگی های شخصیتی فرد مبتلا به سوء ظن ( بیماری پارانوئید)
بی تردید، سوء ظن نشانه ی اختلال «پارانوئید» و نداشتن اعتماد دایمی است. افراد مبتلا به این اختلال، همواره درحالت تدافعی قرار دارند زیرا از نظر این افراد دنیا مکانی تهدیدآمیز تلقی می شود و آنان همیشه باید هوشیار و مراقب باشند و حتی ممکن است در جست وجوی نشانه های تهدیدآمیز برآیند. افرادی که از «پارانوئید» رنج می برند، نمی توانند از ترس های خود رهایی یابند؛ آن ها همیشه منتظر فریب و نیرنگ دیگران هستند و به وفاداری و صداقت آنان مشکوک اند. افراد پارانویا به دلیل حساسیت فوق العاده ای که دارند، حتی به چیزهای خیلی پیش پا افتاده و جزئی هم توجه زیادی می کنند.
برجسته‌ترین ویژگی‌های اختلال شخصیت پارانوئیدی عبارتند از: بی‌اعتمادی و بدگمانی فراگیر و دیرین نسبت به دیگران، حساسیت زیاد نسبت به بی‌اعتنایی و گرایش به وارسی کردن محیط برای یافتن و برداشت گزینشی نشانه‌هایی که افکار و نگرش‌های آسیب رساننده را تایید می‌کنند. این افراد اهل مجادله و تعصّب بوده و مسئولیت‌ احساسات خود را نمی پذیرند و در عوض آن را به دیگران نسبت می‌دهند. تمایلات اغراق آمیز برای بیان انگیزه‌های پنهان و معانی خاص، در رفتارهای غیرمغرضانه ی دیگران. مبتلایان به این اختلال به کرات وفاداری و قابل اعتماد بودن دوستان و بستگان و همسر خود را مورد پرسش قرار می‌دهند. دارای هوش خوب و حافظه عالی و جزئی نگر و دقیق هستند. [۱۴۳]

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 269
  • 270
  • 271
  • ...
  • 272
  • ...
  • 273
  • 274
  • 275
  • ...
  • 276
  • ...
  • 277
  • 278
  • 279
  • ...
  • 482

متن کامل پایان نامه ارشد -فرمت ورد : منابع مقاله

جستجو

  • دانلود فایل ها در مورد ارائه یک مدل نوآورانه جهت ...
  • منابع کارشناسی ارشد درباره ساختار ...
  • منابع مورد نیاز برای پایان نامه : راهنمای نگارش مقاله در مورد تحلیل و ارزیابی کیفیت برق ...
  • دانلود پایان نامه با فرمت word : دانلود مطالب درباره حمایت کیفری finalاز حیوانات- فایل ...
  • دانلود تحقیق-پروژه و پایان نامه | ۲-۲-۴-۳- انتشارسازی[۴۸] یا ترکیب از دانش صریح به دانش صریح – پایان نامه های کارشناسی ارشد
  • منابع پایان نامه کارشناسی ارشد بررسی ...
  • دانلود متن کامل پایان نامه ارشد | مبحث دوم : معرفی دادستان کل و نقش آن در احیای حقوق عامه در جرایم اقتصادی – 8
  • پایان نامه -تحقیق-مقاله – قسمت 12 – پایان نامه های کارشناسی ارشد
  • دانلود مطالب پژوهشی در رابطه با بررسی تاثیر بیوفیدبک تراپی بر ...
  • دانلود تحقیق-پروژه و پایان نامه – مبحث دوم : اهدای شناخته شده و دلایل موافقان افشای راز اهدا به کودک و دیگران – 1
  • دانلود فایل پایان نامه : راهنمای ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی در مورد بررسی رابطه بین هوش ...
  • دانلود فایل های پایان نامه درباره بررسی نقش دستگاههای ...
  • دانلود فایل ها با موضوع : بررسی نقش ...
  • پایان نامه با فرمت word : دانلود منابع پایان نامه در رابطه با بررسی ...
  • دانلود فایل ها با موضوع بررسی میزان فروش بیمه نامه ...
  • دانلود پروژه های پژوهشی درباره بررسی تاثیر مدیریت زمان و ...
  • دانلود پژوهش های پیشین درباره ارتش و دولـت دکتر مصـدق- ...
  • دانلود پایان نامه و مقاله – فرضیه‌های تحقیق و مبانی نظری آن‌ ها – 8
  • دانلود فایل پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین در رابطه با تحلیلی بردکترین ...
  • دانلود تحقیق-پروژه و پایان نامه – ادبیات و پیشینه پژوهش – 1
  • فایل های مقالات و پروژه ها | ۲-۲-۱-۶) اقلام تعهدی سود حسابداری و نقش آن ها در بازده موردانتظار سهامداران – پایان نامه های کارشناسی ارشد
  • تشخیص کور پارامترهای اسکرمبلرهای مبتنی بر LFSR، درداده‌های دیجیتالی- ...

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان